سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حکایت بهلول و عبدالله بن مبارک
        ارسال شده توسط

        ولی اله بایبوردی

        در تاریخ : يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۱۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۱۰ | نظرات : ۲

        زمان را بود بهلولی خردمند
        مبارک نام بودش ، راغب پند
         
        به صحرا شد سلامی کرد او را
        که ای بهلول ، ده پندی ، مرا چند
         
        چسان باید کنم من زندگانی
        به دور از معصیت باشم نه در بند
         
        که از نفسی که دارم ، من بنالم
        چنان سرکش دلا ، درگیر یک اند
         
        جوابی داد ، بهلول ، ای مبارک
        خودم درمانده سرگردان دلا خند
         
        مرا گر بود عقلی ، لا که مجنون
        پذیرا کی کنی ، دیوانه گویند
         
        برو از دیگری پرس این حقایق
        گزین کن دیگری گوید تو را پند
         
        نه جانا ، حرف حق ، دیوانه گوید
        بگو : اصرار کردم ، پند شد قند
         
        بیاموزم تو را پندی ، خردمند
        به اربع شرط باشد تا که پیوند
         
        برایت لا نویسند ، تا گناهی
        به هر یک شرط باید کرد ترفند
         
        نخست آن گه بکردی چون گناهی
        نباید خورد ، روزی را تو یک چند
         
        مروّت نیست جانا  ، لا که انصاف
        خوری روزی خلافی ، ای برومند
         
        دوم شرطش که در ، ملک خدایی
        گناهی لا نه بر خود لا به خویشوند
         
        دوم مشکل تر آمد ، سخت جانا
        که هر جا ملک یزدان هان خداوند
         
        سوم پندی بگویم ، گوش کن جان
        چو کردی هر گناهی ، هان نبینند
         
        بگفت : مشکل تر آمد این بدان هان
        که ناظر حاضر آمد ، جان دلبند
         
        نه منصف رزق او خواهی خوری خوش
        که در ملکش خلافی ، ای تو فرزند
         
        توانی افکنی مرگی به تاخیر
        نشاید کرد جانا رَخت بر بند
         
        چسان من می توانم لا گناهی
        ندارم چاره ای رختی بیفکند
         
        بباید ترک ، جانا هر گناهی
        که از عمرت بگیری بهره گیرند
         
        میفکن کار فردایت به فردا
        چه دانی روز رستاخیز مانند
         
        شرایط را پذیرفتم ، خردمند
        نصیحت را بگو جانا گلو بند
         
        که هر کاری کنی راضی خداوند
        که هر چیزی بگویی ، گو بگویند
         
        نصایح از امامی گفت : بهلول
        خوشا انسان گرفت پندی از این بند
         
        ولی اله بایبوردی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۸۰۹ در تاریخ يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۵۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ولی اله بایبوردی
        ولی اله بایبوردی
        سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
        سلام
        استاد ارجمند جناب انصاری گرانمهر
        سپاس از همراهی تان
        سال نو مبارک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0