سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مـــــــادر ...
        ارسال شده توسط

        علی رفیــــعی وردنجانی

        در تاریخ : يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۲:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۰۲ | نظرات : ۱۷

        بنام خدا
        مادری نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و
        می گریست...
        فرشته ای فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
        ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهی؟
        مادر رو به فرشته کرد و گفت:
        از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد.
        فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
        مادر پاسخ داد: نه!
        فرشته گفت:
        اینک پسرت شِفا یافت ولی تو میتوانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
        مادر لبخند زد و گفت تو درک نمیکنی!
        _ سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن میگرفت.
        پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...
        پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
        مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمیتواند با تو یکجا زندگی کند. میخواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
        مادر رو به پسرش کرد و گفت:
        نه پسرم من میروم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی میکنم و راحت خواهم بود...
        مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ای نشست و مشغول گریستن شد.
        فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
        ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
        حال پشیمان شده ایی؟
        میخواهی او را نفرین کنی؟
        مادر گفت:
        نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخر تو چه میدانی؟
        فرشته گفت:
        ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزویی بکنی. میدانم که بینایی چشمانت را از خدا میخواهی، درست است؟
        مادر با اطمینان پاسخ داد نه!
        فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
        مادر جواب داد:
        از خدا می خواهم عروسم زنی خوب و مادری مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
        اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
        هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
        مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
        فرشته گفت: بلی!
        ولی تنها زمانی اشک میریزیم که خدا گریه میکند.
        مادر پرسید:
        مگر خدا هم گریه می کند؟!
        فرشته پاسخ داد:
        خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
        هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
        (منبع ونویسنده مطلب رانمیدانم کیست ولی خواندنش راخالی ازلطف ندیدم)

                        _ برای سلامتی تمام مادرانی که تمام دردها و مشقات را درخود میریزند تا بچه هاشون درد نبینن و شفای عاجل مادران بیمار و شادی روحِ مادرانی که به آسمان سَفر کرده اند ... "صلوات"
        _______________________________
        زمان از تو سرودن زمان شیدایی است
        بخند،خنده ی مادر همیشه رویایی است
        نشسته است کنار تو ساحلی خسته
        که دشمن همه ی مرغ های دریایی است
        در این زمانه ی پر های و هوی و نا آرام
        صدای قلب تو آرام مثل لالایی است...
        بااحترام؛علی رفیعی(امید)

          
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۷۳۶ در تاریخ يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۲:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        حدیث ابراهیمی (سوگند)
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۶:۳۶
        بسیار زیبا بود، به اندازه ای زیبا که با اشک خواندم.
        برادر بزرگوار جناب استاد رفیعی گرامی، سپاس از به اشتراک گذاری این داستان زیبا. خندانک خندانک
        سروده تان نیز بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک خندانک خندانک
        قلمتان همواره سبز باد خندانک خندانک خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۱۲
        سلام و درود بانو ابراهیمی ارجمند
        تشکر از بازدید و لطف شما
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۱:۲۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مونس ارجمندی
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۷:۳۵
        زیبا بود بخصوص شعر آخرش افسوس که فقط وقتی متوجه اهمیتشان میشویم که نیستند خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۱۳
        سلام و درود استاد بانوارجمندی گرامی
        ممنونم...متاسفانه همینطوره
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۱:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره ناصری نسب
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۹:۵۶
        درود بر استاد بزرگوار

        بسیار زیباست

        قلمتان تابنده خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۱۴
        عرض ادب و سلام استاد بانو ناصری نسب ارجمند
        تشکر و سپاس خواهر بزرگوار
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۱:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۰:۰۰
        تشکر و سپاس استاد بانو رحیم زاده سیده گرانقدر
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۲۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۲:۱۲
        سلام و عرض ادب استادبانورحیم زاده خواهر گرامیم
        ممنونم از حضور و لطف شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
          زهرافنائی
        يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۰:۵۹
        بسیار زیبا بود آقای رفیعی
        بهرمند شدیم از کلامتون خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۳:۵۶
        سلام و درود شاعر گرانقدر بانو فنائی
        ممنونم از حضورتان (البته بجز چند بیت ، همانطور که ذکر نمودم داستان نوشته بنده نیست)
        سپاسگزادم خواهر گرامی
        ارسال پاسخ
        ســــــتوده
        سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۳:۲۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام استاد رفیعی
        زیبا نگاشتید وتلخ
        مانا باشید و خوش بنگارید خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۳:۵۵
        سلام و درود شاعر گرانقدر بانو ستوده
        ممنونم از حضورتان (البته بجز چند بیت ، همانطور که ذکر نمودم داستان نوشته بنده نیست)
        سپاسگزادم خواهر گرامی
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1