سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اشعار و ابیات ناب شعرای سبک هندی از تذکره ی مجمع النفایس سراج الدین علی خان آرزو(قسمت دوم)
      ارسال شده توسط

      دکتر رجب توحیدیان آغ اسماعیلی(سالک)

      در تاریخ : پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۲:۴۴
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۹۳ | نظرات : ۱۰

      اشعار و ابیات ناب شعرای سبک هندی از تذکره ی مجمع النفایس سراج الدین علی خان آرزو(قسمت دوم)
      دکتر رجب توحیدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
      1-اعتباری نیست گرمی های معشوقانه را
      شمع می خواهد برای سوختن پروانه را
      (زاهد علیخان سخا (لاری)
      2-بدن ز فیض ریاضت، شکوه جان دارد
      مکان خراب چو شد، حکم لامکان دارد
      (ملا عبدالحکیم ساطع کشمیری)
      3-اعتبارات جهان از نیستی گل کرده است
      آن که داناتر بود بسیار جاهل بوده است
      (میر عبدالصمد سخن(اکبر آبادی)
      4-هر فنی بود ز منطق به نظر آوردم
      عکس مطلب خوشم آمد که فن خاموشی است
      (شیخ حسین شهرت شیرازی)
      5-از بیابان عدم تا سر بازار وجود
      به تلاش کفنی آمده عریانی چند
      (میان علی عظیم، پسر ناصر علی سرهندی(سهرندی)
      6-بیخودم هیچ ندانم که دل زار کجاست
      من کیم؟ هوش که برد؟ آه چه شد؟ یار کجاست؟
      (میرزا محمد نعمت خان عالی شیرازی)
      7-ارباب سخن را به سخن نام بلند است
      از مصرع برجسته خلف تر پسری نیست
      (میرزا محمد نعمت خان عالی شیرازی)
      8-دارد چه سرانجام خوشی خانه ی دنیا
      جان هیچ، جسد هیچ، بقا هیچ، فنا هیچ
      (میرزا محمد نعمت خان عالی شیرازی)
      9-خدا ساز است هر کاری که از مردم نمی آید
      به عالم هیچ چیز آسان تر از مشکل نمی دانم
      (میرزا محمد نعمت خان عالی شیرازی)
      10-در ضلالت تا نیفتادم هدایت رو نداد
      راهبر پیدا نشد تا گم نکردم راه را
      (ناصر علی سرهندی(سهرندی)
      11-از تکاپوی خلق دانستم
      مدعا در زمانه نایاب است
      (هنرور خان عاقل(شاهجهان آبادی)
      12-صورت آدم به هر بتخانه است
      معنی آدم نمی دانم کجاست
      (هنرور خان عاقل(شاهجهان آبادی)
      13-مردم همه گویند که خودبین شده«عرشی»
      من روی تو بینم چو نهم آینه در پیش
      (میر محمد مؤمن عرشی(اکبر آبادی)
      14-ز صاحبخانه مهمان را به خود مشغول می سازد
      تماشا کرده ام بسیار این سقف منقش را
      (میر شمس الدین فقیر دهلوی)
      15-به گرمی های دوران دل منه گر نیستی داری
      نباشد اعتباری آن قدرها شعله ی خس را
      (میر غیاث الدین فکرت شیرازی)
      16-جز سخن از کس نمی ماند پس از مردن نشان
      خط بود بر پشت زان رو صفحه ی تصویر را
      (گرامی کشمیری)
      17-خواجه بی فرزند اگر باشد غلامش وارث است
      هر چه دارد حق تعالی از برای بنده است
      (گرامی کشمیری)
      18-ز طوف کعبه و بتخانه معشوق است منظورم
      به هر سنگی که کرده سجده از بهر خدا کردم
      (گرامی کشمیری)
      19-چو شمع، شِکوه «گرامی» ز غیر نیست مرا
      هرآنچه دیده ام از چشم خویشتن دیدم
      (گرامی کشمیری)
      20-دارد زمانه صافدلان را به کشمکش
      چون سبحه ی سرشک که وقف گسستن است
      (شیخ سعدالله گلشن دهلوی)
      21-ز حال خاکساران منعمان را نیست آگاهی
      دل دریا کی از لب خشکی ساحل خبر دارد؟
      (شیخ سعدالله گلشن دهلوی)
      22-زاهد خشک است دور افتاده از کسب کمال
      چون ثمر شد بی رطوبت از رسیدن باز ماند
      (شیخ سعدالله گلشن دهلوی)
      23-بود خاموشی اهل صفا از نور آگاهی
      گشادِ چشم دل آیینه را مُهر دهن باشد
      (شیخ سعدالله گلشن دهلوی)
      24- گر از خراش دلم منکری ببین به رخم
      که پوست کنده سخن می کند ادا ناخن
      (سعدالله مسیحا(پانی پتی)
      25-پاک طینت را ز دنیا دوریی در کار نیست
      می توان چون آبِ گوهر از سر گوهر گذشت
      (میرزا قطب الدین مایل دهلوی)
      26-ز پیری قدر شبهای جوانی می شود ظاهر
      سفیدی های کاغذ می کند روشن سیاهی را
      (میرزا قطب الدین مایل دهلوی)
      27-هر کسی سودا به قدر همت خود می کند
      عالمی خواهان لعل و من خریدار دلم
      (آنندرام مخلص(لاهوری)
      28-حقوق صحبت گل بر تو بسیار است ای بلبل
      مبادا در چمن غافل در ایام خزان باشی
      (آنندرام مخلص(لاهوری)
      29-ای جلوه گاه وادی ایمن به خود مناز
      آخر دل خراب بیابان شوق کیست؟
      (آنندرام مخلص(لاهوری)
      30-جایی که جرم را به کرم باز می دهند
      گر طاعتی نکرده پذیرند دور نیست
      (آنندرام مخلص(لاهوری)
      31-دنیا خوابی و زندگانی دردی
      خوابی است که در خواب ببینی آن را
      (ابوالبرکات منیر لاهوری)
      32-در کف دهر چو تیغیم به دست نامرد
      حیف و صد حیف که نشناخت کسی جوهر ما
      (محمد رضا مشتاق کشمیری)
      33-جز حدیث عشق هرگز نیست در دیوان ما
      سوره ی یوسف بود هر آیت قرآن ما
      (شیخ عبدالرضا متین اصفهانی)
      34-پس از گل می رود بلبل ز گلشن جای آن دارد
      به آن چشمی که گل دیده است نتواند خزان دیدن
      (محمد یوسف نکهت برهان پوری)
      35-نالد از بخت سیه هر که ز اهل رقم است
      حجت ناطق این حرف، صریر قلم است
      (محمد اشرف یکتا)
      36-بیا زاهد خدا را ترک افیون کن شراب آمد
      تیمم گشت باطل، جان من، اکنون که آب آمد
      (واله داغستانی)
      37- دل فراموش کرده ام پیشش
      باز گــــــــردم، بهانه ای دارم
      (واله داغستانی)
      38-ابر گوهر بار گرید اول آخر وا شود
      گریه ای بر حال خود ناکرده خندیدن چرا؟
      (حاجی عبدالواسع اقدس مشهدی)
      39-دارند گمان خلق که زر قوت بازوست
      افزون نکند نقش طلا زور کمان را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      40-در راه توکّل چه کنی سنگ قناعت
      جویند«اثر» نابلدان سنگ نشان را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      41-فلک از رشک نگذارد به حال هم دو همدم را
      به سنگ از یکدگر سازد جدا بادام توأم را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      42-ز بهر شُکرِ تنهایی به مردم آشنایی کن
      درآ در بزم الفت یاد ایام جدایی کن
      (شفیعا اثر شیرازی)
      43-رشته ی طول امل تار و جهان طنبور است
      چه قدر بر سر این کاسه ی خالی شور است؟
      (شفیعا اثر شیرازی)
      44-دوستان را کسوت تجرید می پوشد خدا
      شاه می بخشد به خاصان خلعت پوشیده را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      45-نسازد حق شناسان را مقیّد زیور دنیا
      ز انگشت شهادت دست کوتاه است خاتم را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      46-«اثر» آخر به زلف پر فن او نقد جان دادم
      امانت دار خود کردم ز نادانی پریشان را
      (شفیعا اثر شیرازی)
      47-ظاهر هر کس که سنجیدم به میزان نظر
      داشت با باطن همان نسبت که رو با آستر
      (شفیعا اثر شیرازی)
      48-چو یوسف را نبیند غیر یوسف را چرا بیند
      چه منتها که بر یعقوب دارد دیده تارش
      (شفیعا اثر شیرازی)
      49-نباشد عالمی از عالم دیوانگی خوشتر
      بلی، هر کس غم عالم ندارد عالمی دارد
      (شفیعا اثر شیرازی)
      50-بد عمل را دائم از نقصان مردم راحت است
      سنگ کم، دزد ترازو را نگین دولت است
      (شفیعا اثر شیرازی)
      51-پیش آن غارتگر جان، دل ندارد قیمتی
      راهزن کی قدر داند گوهر دزدیده را؟
      (قزلباش خان امید همدانی)
      52-مانند قطره ای که به دریا کند گذار
      خجلت کشد ز وسعت رحمت گناه ما
      (قزلباش خان امید همدانی)
      53-یک غنچه ندیدم که جبینش نبود چاک
      این نغمه که آموخته مرغان چمن را؟
      (قزلباش خان امید همدانی)
      54-ظلم ظالم چو شود پیر دو بالا گردد
      بیشتر می بُرد آن تیغ که خم دار تر است
      (قزلباش خان امید همدانی)
      55-دلم ز دوری یاران رفته می نالد
      گذشته قافله و ناله ی جرس باقی است
      (قزلباش خان امید همدانی)
      56-تیره روزان را به چشم کم مبین در روزگار
      روشنی آیینه از پهلوی خاکستر گرفت
      (قزلباش خان امید همدانی)
      57-خواب فرهاد سخت سنگین شد
      قصه ی عشق بس که شیرین است
      (قزلباش خان امید همدانی)
      58-بر درگه دوست هر گناهی بخشند
      صد ساله گنه به مدّ آهی بخشند
      عفو گنهم به ناتوانی کردند
      زاینجا است که کوه را به کاهی بخشند
      (قزلباش خان امید همدانی)
      59-سفله طبعان همه گویا نخود یک آشند
      مزه ای نیست چو شلغم کرم ایشان را
      (قزلباش خان امید همدانی)
      60-ما چون هما به خلق نداریم احتیاج
      چون سایه دولت است غلام سیاه ما
      (قزلباش خان امید همدانی)
      61-ای عمر برق جلوه چه عیّار پیشه ای
      کز رفتنت نمی شود آواز پا بلند
      (قزلباش خان امید همدانی)
      62- فلک ز بام تهی مایگان در این بازار
      مرا چو گوهر دزدیده آشکار نکرد
      (قزلباش خان امید همدانی)
      63-ز مردان پیروی کردن به نامردان نمی زیبد
      شود هر کس مرید زال دنیا لعن بر پیرش
      (قزلباش خان امید همدانی)
      64-دیوان سرنوشتم چون نیخه های اصلی
      هر چند بد نوشت است، اما غلط ندارد
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      65-کاهلان را جز لگد کوب حوادث چاره نیست
      می کند مالیدگی سستی اعضا را علاج
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      66-غافلان را چرک دنیایی است زینت در لباس
      جامه ی تصویر از روغن مصفا تر شود
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      67-جاهلان، اهل جهان را تیر روی ترکش اند
      فرد چون گردید باطل، جلد دفتر می شود
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      68-حیات از صحبت افسردگان نابود می گردد
      که چون فصل زمستان شد نفسها دود می گردد
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      69-کار خود کن راست چون فواره بی امداد غیر
      خود نهال خویش و خود آب روان خویش باش
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      70-چون برگ لاله نشینند گرد هم عشاق
      به حصه کردن داغ تو در میانه ی خویش
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      71-همچو چشم دردناکی کز فروغ آید به هم
      کلبه ام تاریک گردد از فروغ دیگران
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      72-کام شیرین نکنم از قی زنبور عسل
      سر بزرگی نتوان کرد ز شان  دگری
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      73-چشم روشن را ز عینک می فزاید تیرگی
      صاف دل گمراه می گردد ز برهان بیشتر
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      74-نشود شعر کس از معنی مردم رنگین
      زندگانی نتوان کرد به جان دگران
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      75-رفته رفته آبرو را برطرف سازد غضب
      آب را چندان که جوشانند کمتر می شود
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      76-مرد را خُلق نکو کم ز نجابت نبود
      موم خوشبو چو شود هست چو عنبر ممتاز
      (ملا محمد سعید اشرف مازندرانی)
      77-می مالم از خجالت عصیان به خاک رو
      مطلب مرا ز ناصیه سایی نماز نیست
      (محمد قلی آصف قمی)
      78-صد جگر خون از کجا هر روز صرف غم کنم
      من که از ملک عدم با خود دلی برداشتم
      (محمد قلی آصف قمی)
      79-به زیر خاک هم در جستجوی دیدن رویت
      مرا چون دام می روید ز هر تار کفن چشمی
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      80-گل شکفته به بانگ بلند می گوید:
      که ناخن گره دل، لب خموش آمد
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      81-هر چه آید در نظر آیینه دار ناز اوست
      کفر و ایمان چون دو چشم از یک ادا در گردش است
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      82-عمر، کبکی دان، اجل، شهباز او
      روز و شب بال و پر پرواز او
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      83-حسرت پیری نگردد کم ز اسباب جهان
      صد گهر کی می تواند کار یک دندان کند؟
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      84-هر جا دو دل چو شیشه ی ساعت شوند رام
      از یکدگــــــــــــر غبار کدورت کنند رام
      (میرزا علیرضا تجلّی اردکانی)
      85-به هر حالت کسی را همتم محروم نگذارد
      کفم گر بود خالی، بوسه دادم دست سائل را
      (سید حسین خالص مشهدی)
      86-کی شویم آزاد از قید خودی چون عنکبوت
      بعدِ مردن هم به دام خود گرفتاریم ما
      (سید حسین خالص مشهدی)
      87-تا نخوانند، مشو سبز به هر انجمنی
      که نباشد به چمن قدر، گل خودرو را
      (سید حسین خالص مشهدی)
      88-دیوانه به راهی رود و طفل به راهی
      یاران! مگر این شهر شما سنگ ندارد
      (سید حسین خالص مشهدی)
      89-همت هرکس به قدر وسعت احوال اوست
      آب چندین چشمه از یک چشمه ی پل می رود
      (سید حسین خالص مشهدی)
      90-لطف حق را کرد بر ما ظلمت عصیان غضب
      آب دریا را شب تاریک آتش می کند
      (سید حسین خالص مشهدی)
      91-ز مجنون آنچه آمد در وجود از ما نمی آید
      دویدن شیوه ی سیل است از دریا نمی آید
      (حسنعلی دستور اصفهانی)
      92-دولت هوای مردم بی مغز می کند
      آخر کلاه بحر نصیب حباب شد
      (سید حسین خالص مشهدی)
      93-ابنای زمان اگر چه با هم یارند
      از یاری یکدگر همه بیزارند
      از پیچ و خم جاده ی ره معلوم است
      کاین خلق جهان چگونه کج رفتارند
      (محمد صالح رافع لاهیجانی)
      94-پروانه ی دل سوخته با شمع چه خوش گفت:
      می سوزم از این غم که تو را هم سحری هست
      (عاقل خان رازی( خوافی)
      95-چند غم جهان خوری؟ دل چه نهی بر این چمن؟
      باد خزان در پی است جلوه ی این بهار را
      (عاقل خان رازی( خوافی)
      96-نیست صاف از سیر و دور آسمان دلها به هم
      باده دُرد آمیز گردد چون خورد مینا به هم
      (حاجی فریدون سابق ترک)
      97-سخن چون رفت بیرون از دهن عریان بدن باشد
      خموشی جامه ی چسبان بالای سخن باشد
      (حاجی فریدون سابق ترک)
      98-چشمه ی زاینده آب از خویش می آرد برون
      آستین مرد همت پیشه همیان زر است
      (حاجی فریدون سابق ترک)
      99-مرهمی نیست که در حقّه ی خاموشی نیست
      نفس آهسته زدن بخیه ی چاک دهن است
      (حاجی فریدون سابق ترک)
      100-نونهالی زین گلستان هر زمان سر می کشد
      دل نمی داند که در پای کدام افتد به خاک
      (حاجی فریدون سابق ترک)
      101- بس که در راه طلب گرم روان سوخته اند
      جاده شمعی است که از هر دو سر افروخته اند
      (حاجی فریدون سابق ترک)

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۶۹۶۱ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۲:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0