سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        واقعه
        ارسال شده توسط

        امیر جلالی( ا م دی )

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ ۱۷:۴۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۱۴ | نظرات : ۲۰

        واقعه ...
        چه عاشقانه ، چه با صلابت به مسلخ می روند لاله ها ...
        چه مظلومانه ، چه غریبانه در گلو به خون غسل داده میشوند ناله ها ...
        چه قیمت پیدا میکند آب ، افزون تر از خون…
        لبان خورشید می لرزد ،
        تردید و ترس دارد از حضور در لحظه عمود ظهر...
        واقعه ای در راه است ...
        حادثه ای در گوش هستی نجوا می کند ...
        این حکایتی ا ست از صد هزاران روز پیشین ،
        از جدال عشق و ایمان و آزادگی با کفر و جهل و نفاق ...
        آن ظهر سوزانی که لشگر پلیدی راه را بر تک سوار وفاداری بست .
        لحظه ها در گذر بودند ، نه ... ! لحظه ها می گریختند ،
        می گریختند از هیبت غوغای دلدادگی و محشر عا شقی و شیدایی ،
        آری لحظه ها می گریختند از روبرو شدن با پاکی و قدا ست بنشسته در خیمه ها
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        هر لحظه افزون می شدند گمراهانی که پشت به آفتاب و رو به تاریکی یافتن نور را مدعی بودند
        غافلان بودند .... چشم داشتند و نمی دیدند ،گوش داشتند و نمی شنیدند.
        در دیگر سوی ...،
        ایستاده بر بلندای حقا نیت ...
        ماه تا بان آل رسول ،
        مظهر آمرزش ،
        ندای رهایی و آزادی سر میدهد ...
        آیا کفایت نمی کرد " هل من نا صراً ینصرنی" ، آن گمشدگان بیراهه را در آن ورطه آزمون؟ آنان زادگان نفرت بودند و زمین و زمان را خجل کردند ، از بودن و از دیدن آن واقعه...
        آری آنان بودند تا آتش دوزخ را دلیلی با شند .
        براستی چه می جستند در باغ گلوی نهال شش ما هه
        جز چیدن میوه صبر و قرار حسین (ع) ...
        چه صبور است عدالت….
        مرثیه داغ عطش ،
        سرود جاری در نهر های خشک لبان کودکان صدا قت بود
        مهریه مام سلطان عشق ،
        قطره قطره قطره در حرم سوزان جهل قبیله ظلم به تاراج میرود.
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        بی آب ،
        تیممی بر خاک بهشت....
        آری نماز عشق را به نظاره نشستند اهل ملک و ملکوت .
        زیباترین سجده ، بر مسیر قبله بندگی ،
        قنوتی به آبی آنسوی آسمان ، ایستاده بر سجاده نور و یقین ،
        به قا مت ا لف آزادگی جوانمردانه مردی ،
        دریا دلی ،
        می آید مشکی با هزار چشم گریان ،از تیر خشم غافلان
        رویی سپید چون مهتا ب تا بان دیدند رشادت را …
        شنیدند لبیک برادری را … و شاهد بودند نرد عاشقی با خدا را در صحنه صحرای شهادت
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        اینجا کربلا ا ست ...
        پرواز خاکستر ،
        همهمه ثم ها ،
        شیحیه مستا نه کفر ...
        و غرش بی رحم طنین طبل غارت ، در گوشهای بی گو شواره ..
        اینجا کربلا است ،
        اینجا قتلگاه زیباییهاست ،
        اینجا سیلی می زنند کودکانی را که دوان دوان در پی آغوش مادرند ...
        اینجا تازیانه می زنند و تیغ می کشند بر مادران داغدیده ...
        اینجا حسین (ع) را بی یار و یاور ، بی برادر می کنند .
        در قامتی بی اندازه جوان ، شهادت چه رعنا ترجمه شد ...
        حکایتی که می سوزا ند و به آتش می کشد خیمه دلها را ...
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        عا شورا حدیث ظهری ا ست که تیغ کند جهل بر گلوی ایمان ، افتان و خیزان در رفت و آمد بود...
        سر عشق از پیکر شجاعت جدا شد .
        تنفس رستگاری خاموش شد .
        و جهان در پیکر تمام ذراتش تلخ ترین درد خود را تجربه کرد .
        خون خدا چون پرواز سرخ آزادی بر آسمان کائنات ، نقشی جاودانه زد .
        عشق ، بی سر در گودال ،
        غرق بوسه فرشتگان شد.
        رقص آتش کینه و سایه بازی سپاه از پیش مردگان ،
        در فتح باغ لاله ها
        از لابلای قامت شکسته نیزه ها عطر بهشت می آید ،
        راه گم کردگان ، غل و زنجیرها را بر دست و پای کاروانیان حقیقت میزنند
        طعنه زنان ،
        جامه اسارت را بر هیات معصومیت می پوشا نند .
        ای اهل عالم ،
        ای اهل فراموشی ،
        ای اهل بی وفایی
        در پیش این غافله ،حق بر سر نیزه ا ست ...
        بنگرید با حقیقت چه کردید ،
        بنگرید با حسین بن علی (ع) چه کردید.
        ای اهل عالم ،
        ای اهل فراموشی ،
        ای اهل بی وفایی ،
        مصباح بی بدیل هدایت را در دل تاریکی رها کردید
        و خود ، در بستر ظلمت به خواب نیستی فرو رفتید.
        چگونه سقوط در عمیق آغوش جهل را به صعود برقله معرفت ترجیح دادید ؟
        عرض و سما سینه می درند ،
        روی می خراشند ، شیون می کنند
        در آن ظهری که تیغ ، پاسخ عشق بود و آتش جواب عطش ...
        در آن ظهری که دست وفاداری بریده شد و گلوی معصومیت دریده ...
        در آن ظهری که خیمه آرامش شعله کشید به دست اهل عصیان ...
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        سپاه ملک ،
        غرق بهتی بی پایان شد ...
        خاکستر عزا ، عرش را رنگ سیاه ماتم زده است .
        صدای نوحه ای آمیخته با نوای اذانی بغض آلود از ملکوت به گوش میرسد ،
        هیهات ای مردم ،
        دیگر کاروان حسین (ع) سرور و سالار ندارد،
        هیهات ای مردم ،
        دیگر خیمه های بنی هاشم سقای علمدار ندارد ،
        هیهات ای مردم ،
        دیگر آل علی (ع) شبه پیمبر ، علی اکبر ندارد ،
        هیهات ای هیهات ای هیهات ...
        کربلا داغ بود وغصه بود ،
        درد بود و شعله بود ،
        کربلا تیر بود و تنهایی
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        از این پس جهان می ما ند و داغ یتیمی ،
        جهان می ما ند و بغض بی ا نتهای شرم .
        از این پس جهان می ما ند و کام تلخ بی وفایان و وحشت بی پایان ظالمان .. .
        از این پس ، جهان می ما ند و یک صحرا غفلت
        یک بیا بان حسرت ...
        حسرت یافتن سایه آرامشی و قطره ای زلال آمرزش ...
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        خورشید رنگ پریده ، سر بر زانوی افسوس در آغوش غروب فرو می رود
        عصری تا ابد بی تکرار ، در تمامی اعصار ....
        در شام غریبان کوی تنهایی ،
        غم دخترانه ای ،شمع امید را در کنج شکسته خرابه دل ، روشن کرده
        و د ر مسیر دستان دعا انتظار می کشد صدای پای صبح را...
        هق هق یتیمانه اش طاق کسری صبر را شکافت .
        تا پرسشی میراث گونه برای منتظران گردد.
        کی می رسد از راه روز موعود ...
        کی می رسد از راه عزیز فاطمه (س) ...
        تا نسیم نفس مسیحا ئی اش داغ سینه هایمان را التیام بخشد
        ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
        و امروز ...
        آنان که دشت سینه هایشان عرض کربلا است و نبض نبض قلبهایشان ضرب آهنگ لحظه های عاشور ا ....
        ایمان دارند به لحظه طلایی طلوع ...
        و یقین دارند که سحر در همین نزدیکی هاست ...
        روزی قافله مننظران به استقبال خواهد رفت طلوع خورشید عدالت را ...
        تا دوباره بخت به روی جهان بخندد و
        عالم زنده گردد ...
        تا روز ظهور...
        امیر جلالی اول محرم الحرام ۱۴۳۲- هفدهم آذرماه ۱۳۸۹

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۱۹۶ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ ۱۷:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0