سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      قبر خودم 3
      ارسال شده توسط

      صادق (آرش)

      در تاریخ : جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۲۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۳۳ | نظرات : ۱۴

      اینجا کنار قبر من تاریک و ترسناک...
      صداهای وحشتناک...
      فریاد های من...
      ضجه زدن های یک زن که آن سوی قبر من نشسته و از من طلب بخشش میکنه...
      من نمیشناسمش...
      صورتش رو پوشونده...
      فریاد میزنه...
      من گوشمو محکم گرفتم...
      سرم درد میکنه...
      خداااااااااااااااااا...
      یک لحظه صدای زوزه گرگ ها و شغال ها قطع نمیشه...
      چقدر لباس سفید به من میاد...
      این تاوان کدام گناهم بود؟؟؟
      چرا این موریانه ها هرچی بیشتر بدن منو زیر خاک میخورن تموم نمیشه؟؟؟
      دارم عذاب میکشم اینا منو ذره ذره میخورن...
      درد داره...
      این کیه که لباس سیاه داره و از چشمش آتش میریزه؟؟؟
      چرا دنبال من میاد؟؟؟
      چرا منو اذیت میکنه؟؟؟
      پرونده اعمال من کجاست؟؟؟
      این پرونده من نیست.این خیلی سیاهه...
      من طاقت ندارم برای هرکدوم از کارام تو دنیا اینقدر زجر بکشم...
      راستی این زنه که بالا قبر من التماس میکنه کیه؟؟؟
      چقدر ناله هاش آشناست...
      من میترسم...
      خدا جونم تو که همیشه کنارم بودی تو رو خدا تنهام نذار...
      ایندفعه فرق داره آخه من از این تنهایی میترسم...
      یه فریاد تو گلومه جرات ندارم بزنم...
      این سایه های وحشتناک چیه؟؟؟
      از تو بدنم داره گر میگیره میسوزه.بیرون کنار قبرم هوا سرده...
      حال عجیبی دارم...
      خدایا تو این ظلمات به دادم برس که فقط تو میتوانی به داد بنده ضعیفی همچون من برسی...
      از گناهانم بگذر که پشیمانم...
      میدانم هم اکنون دیر است اما تو مثل همیشه بزرگی کن و بگذر...

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۵۰۰۴ در تاریخ جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0