سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      « بزم وفا » شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت ششم }
      ارسال شده توسط

      ابراهیم حاج محمدی

      در تاریخ : سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۳ ۰۴:۰۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۴۸ | نظرات : ۱۴

       
      خوشا بزم وفا کز خجلت اظهار نومیدى
      شرر در سنگ دارد پرفشانیهاى آه آنجا
        اغراق در شعر بیدل:
      در دیوان بیدل غالبا با اغراقهایی مواجه می شویم که از حوزه و آبشخور انتزاع سرچشمه می گیرند و از مرز افراط و زیاده روى درتوصیف درمی ‏گذرند . انتزاع از واقعیت های عینی و حضور در واحه های کاملا وهمی وانتزاعی کلام اغراق آمیز بیدل را رنگ و بوی خاصی می بخشد که در آثار دیگر شاعران کمترمی توان نمونه ای برای آن جست .  اغراقی که در این بیت بیدل در لفافه ی نوعی اغلاق وپیچیدگی – {که بدان اشارت خواهیم داشت } - مشهود است از این دست است .
      بزم وفا
      « بزم وفا » یا « بزم ادب ساز وفا » و « خلوت ادب و وفا » و « کوی وفا » و « بالین وفا » و نیز « بساط وفا » و « بارگاه وفا » ، درشبکه ی تداعی بیدل عرصه امتحان و ابتلاء آدمی است به محک عبودیت و بندگی حضرت  حق و امتثال اوامر و نواهی تشریعی او با خلوص و پاکی نیت و حضور قلب ،  که به منزله ی پای بندی بر عهدی است که میان انسان و خداست و امیدواری به وعده ی حق خدای سبحان . از دیدگاه بیدل مطرب این بزم شور دل است و فروغ اینچنین بزمی را باید غنیمت شمرد:
      به امتحان وفا جبهه چشمهٔ عرق است
      ز شرم دعـوی باطـــــل‌ گواه می‌گــرید
      یا :
      تیره‌ بخـــتی هرچه باشـــــد امتحانگاه وفاست
      از محک غافل مباش ای بیخبر رنگم زریست
      و :
      عمری‌ست وفا ممتحن ناز و نـیاز است
      نی تیغ ز دست تو جدا شد نه سر از ما
      و:
      اگـــــر محیـــــط‌ گهر برآیـــــی قبــــــول بزم وفـا نشایی
      دلی به‌ ذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
      و:
      مطرب بزم ادب‌ساز وفا شـــــور دل است
      بیخودیها ی نفس بال و پر عجز نواست
      یا:
      فروغ بزم وفا مغـــــتنم شمـــــر بیدل
      چراغ اگر نفروزد کسی تو داغ افروز
      بیدل در بزم وفا نرد تجرد می بازد و از تمامی قیود و تعلقات رهائی می یابد :
      دوش در بزم وفا نـــــرد تجـــــرد باخـتم
      شش جهت را بر قفا افکند نقش خال من
      یا :
      ما سبکر‌وحان ز قید شش در تن فارغیم
      مهره ی آزاد دل دارد بســـــــاط نرد ما
      از دیدگاه بیدل در بساط این نرد باختن رنگی ندارد :
      ما به هستی از عدم پر بی‌بضاعت آمدیم
      باختن رنگی نـــــــدارد در بساط نرد ما
      اینچنین امتحان و ابتلائی است که اکسیر است و دل آدمی را به صیقل خویش ، جام جهان نما می کند :
      چه ممکن است که در بوتهٔ گداز وفا
      د‌ل آب گــــردد و جام جهان‌نما نشود
      بزم ادب ساز وفا و نومیدی ؟
      وفا را نسبتی است با عشق  از یک سو ی و با عهد و پیمان  از سوئی و با وعده معشوق به عاشق از سوئی دیگر . لذا عاشق باید وفاداربرعهد و پیمان خویش بماند و معشوق وفادار بر وعده و قرار خویش .
      عشق‌، وفا می‌طلبد، چاره چیست
      بار دل از دل نتـــــوان برگرفت
      و :
      ذوق وفای وعده‌ات از دل نمــــی‌رود
      قاصد ثمر نبود که‌ گویم رسید و رفت
      و :
      وفا سر بر خط عهدت‌کرم فرمانبر جهدت
      ترحــــم بندهٔ‌ کیشـــت‌، مروت امت دینت
      عهدی که انسان با خدای خویش دارد عهد
      اجتناب از بندگی شیطان و پیمودن صراط مستقیم  که همان عبودیت وبندگی است ، می باشد :
      أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ . وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ { 60 و 61 سوره ی یاسین }
      و وعده ی الهی به بندگانش که نتیجه ی تکوینی وفاداری بندگان به همان عهد و پیمان است  فلاح و رستگاری و رسیدن به سرمنزل سعادت ونیکبختی و برخورداری از نعمتهای بهشتی است که بالاترین آن رضوان الهی است :
      وعد الله المومنين و المومنات جنت تجري من تحتها الانهار خلدين فيها و مسكن طيبه في جنت عدن و رضون من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم {  سوره توبه آيه72  }
      نه عهد ی که بر دوش آدمی است تکلیف مالایطاق است و نه وعده ی الهی تخلّف پذیر ، وپرواضح است که در آنجا که گوی توفیق و کرامت در میان افکنده است یأس و نومیدی جایگاهی نخواهد داشت .
       « وَ لاتَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِإِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» يوسف/87
      زمین تا آسمان ایثار عام‌، آنگاه نومیدی ؟
       بروبـــیم از در بازکـــرم این‌گرد تهمت را
      یا :
      سودایی داغ ترا از شام نومیدی چه غم
      پروانهٔ بزم وفــــــا دارد چراغان در بغل
      بی تردید حضور در این بزم آدابی دارد که باید مراعات شود :
      تا ز تمکـــــین نگـــــذرند آداب‌ دانـــان وفا
      شمع‌محفل در سرآتش داشت زیر پا نداشت
      یا :
      بی‌ادب نـــــبرد کسی ره بــه بارگاه وفا
      با قدم به خاک شکن یا عنان‌کشیده بیا
      و :
      حق زنـــار وفا بیـــــدل نمی‌گـــــردد ادا
      تا سلیمانی نسازی سنگ این بتخانه را
      و :
      پروانه مشربان بساط وفا چو شمع
      اجزای خویش را به گداز آبرو کنند
      و :
      در وادیی ‌که دوش ادب محمل وفاست
      خار قدم چو شمع به مژگان ‌کشیدنست
      نیز                                                                                                
      حرف ‌جرأت‌، خجلت ‌تسلیم‌ کیشان وفاست
      هر چه باداباد اینـجا، هر چه باداباد نیست
      سنگ و شرر :
      سنگ و شرر از موتیوهای پرکاربرد در دیوان بیدل است و در شبکه ی تداعی بیدل به لحاظ استعداد نهفته در سنگ  , که بموجب اصطکاک جرقه ی آتش تولید می کند ، ملازم و همراه شرر و آتش است . در این چشم انداز سنگ وآتش هردو در تکاپو و در حال شدن وصیرورت و فعلیت یافتن اند :
      همه درسعی فـــنا پیشترازیکــــــدگریم‌
      با شرر سنگ‌گروتاز شتاب است اینجا
      و :
      دل رم آرزو مشـــــکل شود محبـــــوس نومیدی
      که‌ سنگ اینجا شررمی‌گردد از وحشت کمینی‌ها
      شایان ذکر است که بیدل حتی در خاموشی سنگ نوعی چراغانی خاموش را می بیند :
      کنج فقرم چون شرار سنگ بزم ایمنی‌ست
      مصلحت هــــا در چراغان خموشم دیده‌اند
      توجه به این نکته در فهم مقصود بیدل بس سزاوار است که یکی از خواص شررإظهار{ مُظهرٌ لغیره بودن به سبب نوری که از آتش ایجاد می شود }  و آینه داری است :
      سنگ در دامن امـــــــید مبند
      فرصت آیینه‌داری شرر است
      و آه علامت نقابداری و  کتمان و پنهان داشتن اندوهی در دل است بر خلاف فغان و ناله .
       نقاب از آه من بردار و چاک دل تماشـــاکن
      حجابی نیست جزگرد نفسها صبح عریان را
      یا :
      زند گر شمع با حسن تو لاف‌گرم بازاری
      به آهــی می‌توانم قفل بر درزد دکانش را
      یا :
      اگر به ناله نیرزیم‌، رخصت آهـــی
      نه‌ایم شعله که خاموش‌کرده‌ای ما را
      نسبت آه و نومیدی
      از طرفی غالبا منشأ آه یأس و نومیدی است :
      دادرس آینـــه بر طـــــاق تغافل دارد
      همچو آه از دل مأیوس به زنهار برآ
      پرفشانی :
      بال افشانی  و پر فشانی به معنی حرکت و تکاپو است . { از آنندراج : گفت یا رسول الله ( ص ) ما ملائکه هنوز پرها نیفشانده ایم به جنگ بنو قریظه  ( از قصص الانبیاء ص / 222 )  رجوع کنید به لغتنامه ی دهخدا ج / 4 ص /
      3073 }
      به هیچ جا نرسیدم ز پرفشانی جهد
      چو شمع شوخی پروازم آشیانی بود
      و :
      به‌کام دل نگشـــــودیم بـــــال پروازی
      چو رنگ‌، هستی ما گرد پرفشانی بود
      یا :
      دراین‌گلشن‌چوگل‌یک پرزدن‌رخصت‌نمی‌باشد
       مگر از رنگ یابی نسخـــه بال افشانی ما را
      و :
      زبـــــال‌افشانی ســـــاز شـــــرر آواز می‌آیـــــد
      که اینجا گر همه سنگ است دامن بر میان دارد
      پرفشانی آه :
      ترکیب اضافی « پرفشانی آه » اضافه ی استعاری است و باصطلاح استعاره ی مکنیه ای در آن است معادل « پرفشانی پرنده ی آه »
      ساختار دو پهلوی مصرع دوم بیت
      البته از کوه کتل دار و جنون انشاء و قیامت کلماتی چون بیدل که نفسش کارگاه حشر معانی است به هیچ وجه غریب نیست که بگونه ای سخن بپردازد که مخاطب در درک و فهم معنای آن دچار حیرت و سردرگمی گردد . مصرع دوم این بیت یعنی { شرر در سنگ دارد پرفشانی های آه آنجا } ساختاری دو پهلو دارد از این جهت که نهاد و گزاره آن بدرستی مشخص نیست . و می توان با تقدیم و تأخیر اجزای جمله ، این مصرع را به دو گونه  معنا کرد . 
      1- پرفشانیهای آه ، شرر در سنگ دارد
      2- شرر، در سنگ ، پرفشانی آه دارد
      دوست فاضل و ارجمند ما جناب محمد کاظم کاظمی معنای اول را به صواب نزدیکتر دانسته است و گفته است :
      به نظر من می رسد که برداشت اول به صواب نزدیک باشد، یعنی آه که طبیعتاً وسیلة اظهار ناامیدی است ، در آنجا همانند آتش در سنگ پنهان می شود .
      اما با توضیحاتی که ما از خاصیت شرر ارائه دادیم بعید نیست معنای دوم به صواب نزدیکترباشد . در هر حال دو معنا می توان از مجموع دو مصرع برداشت کرد
      الف : بزم وفا { که همان عرصه ی ابتلاء وامتحان آدمی به محک پایبندی به عهد و پیمان الهی و امیدواری به تحقق وعده ی خداوند است } خوش بزمی است چرا که در آن بزم ،  شرر، در سنگ  از شرم اظهار نا امیدی و یأس همچون پرنده ی آه پرفشانی می کند }
      ب : بزم وفا { که همان عرصه ی ابتلاء و امتحان آدمی به محک پایبندی به عهد و پیمان الهی و امیدواری به تحقق وعده ی خداوند است } خوش بزمی است چرا که در آن بزم ، پرنده ی آه از شرم اظهار نا امیدی و یأس همچون شرر در سنگ پرفشانی می کند .

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۳۷۰۲ در تاریخ سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۳ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0