سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مقوله های \ایمان\ و \وجدان\ نسبی هستند یا مطلق؟
        ارسال شده توسط

        علیرضا شفیعی

        در تاریخ : سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۰۵:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۴۱ | نظرات : ۶۰

        آیا ایمان یا باورداشت بطورمطلق و به خودی خود ارزش محسوب می شود؟
        پاسخ منفی است چون ایمان تابعی است ازمتغیر ایدئولوژی ، که آن نیز تابعی ازجهان بینی
        می باشد.
        فردی ممکن است ایمان کامل داشته باشد ولی نسبت به باطل وبا ایمان صددرصد مرتکب
        جنایت شود.
        ایمان زمانی ارزش محسوب می شود که تابعی ازحق باشد بنا براین نسبی است نه مطلق.
        وجدان چیست؟ همانگونه که جسم انسان حواس پنجگانه دارد روان او نیز دارای حواسی است
        که یکی ازآنها وجدان می باشد.
        وجدان در واقع ناظر بر اجرای درست عقاید پذیرفته شده فرد می باشد.
        یعنی وجدان نیز نسبی است و تابعی ازمتغیر ایدئولوژی می باشد، افراد اگرعملی مغایر با
        اعتقادات پذبرفته شده خود مرتکب شوند دچار عذاب وجدان می شوند.
        نتیجه اینکه ایمان و وجدان نسبی هستند نه مطلق
         
         
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۱۹۳ در تاریخ سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۰۵:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        علیرضا شفیعی
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۰۸:۰۵
        درود بر شاهزاده خانوم اندیشمند
        به نظرم مطالب شما کاملا درسته و بطور کلی میشه گفت تنها مطلق هستی خداوند است.
        مثل همیشه پویا باشید و گویا
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک


        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۳۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۲۵
        درود جناب شفیعی عزیز و خردمند
        سپاس از این مطلب عالی
        درود بر افکار و ادراک شما
        سربلند باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۵۰
        درود بر جناب سلیمی ارجمند
        و سپاس از همراهی و نظر لطف شما
        پاینده باشید و پیروز
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۲۸
        جناب شفیعی نظر شما در مورد برهان شر چیست
        شاید سوالم در ظاهر ارتباطی نداشته باشد
        اما درنظر من نوعی مرتبط است به وجدان
        🌹🌹
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۰۵
        درود بر جناب استاد سلیمی
        برهان شر به برهانی می‌گویند که مادی‌گرایان و منکران خدا برای انکار وجود خالق هستی به‌ آن برهان استدلال می‌کنند.
        البته شرح برهان طولانی است و قطعا شما مطالعه کردید که در مورد آن سوال می کنید.
        خدا پرستان نیز دلایل متعدد برای رد برهان ارائه نموده اند .
        ظاهرا هیچکدام نتوانسته طرف مقابل را قانع کند.
        ولی به نظر من بهترین جواب در عقاید عرفا نهفته است.
        نکته1: اصولا در هستی غیر از خداوند هیچ چیز مطلق نیست یعنی هم خیر و هم شر نسبی هستند هیج خیری کاملا خیر نیست هیج شری هم کاملا شر نیست پس منشا هر دو می تواند خداوند باشد و مغایرتی در این موضوع بوجود نمی آید.(این نکته بسیار بسیار مهم است)
        نکته 2: در ادیان توحیدی منشا شر را شیطان معرفی کرده اند. ولی در اسلام که آخرین دین توحیدی می باشد بصورت خیلی ظریف و غیرمستقیم شیطان را رجیم خوانده است و می گوید شیطان از درگاه خداوند رانده شد درگاه خداوند کل هستی است پس شیطان از هستی رانده شده است در واقع شیطان یک موجود تمثیلی است که ادیان توحیدی برای اینکه مردم شر را به خدا نسبت ندهند خلق کرده اند و اسلام به ظرافت وجود شیطان را رد کرده است .
        نکته پایانی و جمع بندی : اینکه خیر و شر نسبی هستند و در دیدگاه محدود انسان نمود پیدا می کنند از دیدگاه خداوند همه چیز خیر است.
        یک نکته توی پرانتز ( خداوند بینهایت است و بینهایت در همه بُعد ها بینهایت است و نمی تواند با وجودی دیگر هم مرز و مماس شود چون محدود می شود یعنی اینکه در کل هستی هیچ چیز جز خدا وجود ندارد که اگر وجود داشت در محل تماس خداوند را محدود می کرد.
        اگه جمله بندی گویا نبود ببخشید چون مستقیم تایپ کردم و بازبینی و ویرایش نشده خندانک


        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۷
        درودی مجدد جناب شفیعی بزرگوار
        دنیایی سپاس از پاسخ زیبایتان
        بعضی وقتها در بحث در وجود و عدم وجود یا درست و نادرست بودن چیزی
        به این فکر میکنم که هر دو اشتباه می کنند
        اینجا نیز برداشت من همین بوده نسبی گفتن شما بسیار منطقی تر است
        اما خدا وجود ندارد در حقیقت خدایی که اینها به ما شناساندند نمی تواند وجود داشته باشد
        خدایی وجود دارد که بسیار فراتر از این حرفها و بحث هاست
        خدایی که بتوان با برهانی نقض و با برهانی وصل کرد خدا نیست
        خدا ان است که نه برهان نه گزاره و نه هیچ عقلی نتواند وارد حریمش شود
        خدا را مانند کلمه هیچ واقعی باید شناخت
        عدم یا هیچ ،بعدی از هستی است که هیچگونه نمیشود واردش شد و نمی شود هم انکار کرد نه ابتدا دارد نه انتها نه بزرگ است نه کوچک نه خالقی دارد نه تسلسلی نه زمانی
        عدم را نمی توان ورود کرد
        پس خدارا چگونه ورود می کنند
        این وجدان چیزی شبیه خدای ساخته شده است
        ای کاش توانسته باشم منظورم را برساتم
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۷
        سلام
        استاد متن بسار زیبایی بود
        هیچ چیز و همه چیز مطلق نیست ونسبی
        اما در مورد سوال جناب سلیمی فکر کنم
        یه جورایی جواب در پاسختون نیاوردید بنوعی پوشیده هم نگفتید البته فرمودید ولی نظر خودتون به صورت کلی اینکه خدا بی نهایت است و شیطان رجیم
        از پاسخ رد شدید
        اینجا نمیشه با ثنویت زرتشتی به این قضیه توضیحی داد با دو آلیسم خیر وشر
        که قبل تر از ادیان سامی و در کل دین اسلام به طریقی در تکامل این نگاه شیطان رجیم می خونه
        البته نظراتم پراکنده شد بیشتر برای جواب گرفتن و یادگیری وقت شما بزرگ وار می گیرم خندانک
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۴۹
        درود و ارادت استاد حسنلو
        برادر عزیز و بزرگوارم
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        يکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۱۲
        عرض درود و سلام جناب استاد شفیعی
        از بیانات ارزنده شما استفاده بردم
        خندانک خندانک خندانک
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۱۳
        عرض ادب استاد ارجمند.. خندانک خندانک
        انسان خاکی ( روح در قالب جسم محدود شده )دارای دو جهت..
        ۱..خیر ( فرشته)
        ۲..شر (حیوان)
        در هر دوجهت دو نیرو بازدارنده وجود دارد به نام وجدان و شیطان..
        در جهت خیر شیطان و در جهت شر وجدان..
        شیطان انسان را از خیر منع میکند و وجدان انسان را از شر..
        وجدان نیروی بازدارنده ایست از طرف خداوند مهربان و شیطان نیروی رانده شده از درگاه خداوند متعال..


        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۲۱
        اگر فرشته خیر بود پس شیطان چیست
        با چه دلیلی حیوان شر است
        وجدان خیلی جاها در قالب انتقام است چرا ؟
        روح اگر هست پس خرد چیست
        شیطان وجود داشته باشد خداضعف می پذیرد
        در ضما شیطان ابتدا در مصر شکل گرف
        وسپس به مذاهب
        این نگرش شمارا بنده قبول ندارم
        البته به عقیده شما با کمال میل احترام می گذارم 🙏
        ارسال پاسخ
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۴۳
        فطرت پاک انسان بینهایت و نامحدود هست..چون از وجود خدای بزرگ بوجود اومده..همان دمیدن نور خدا در قالب خاکی انسان..انسان در اصل روحِ نه این جسم خاکی و روح نورِ از انوار الهی..انا لله و انا الیه راجعون..
        همانا ما از خداییم و بسوی خدا باز میگردیم..کلام خدای مهربان در قرآن کریم به روشنی نشون میده که روح انسان به خدای بزرگ تعلق داره..
        روح یا نور در جسم خاکی محدود شده تا به کمال والای خودش برسه..
        و اینجا نیروی خیر و شر برای بالابردن و پایین آوردن کمال انسانی در تلاشند..
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۵۶
        شیطان هم مخلوق خداست ، وقتی که مقام والای انسان را در پیشگاه خداوند بزرگ مشاهده کرد بدلیل کبر و غروری که در وجودش نهفته بود از دستور رب العالمین سرباز زد و رانده شد..
        پس این نشون میده که کبر و غرور از خصوصیات بارز شیطان هست و همچنین تمام شر و بدی که در وجود انسان نشسته همه از جانب شیطان بوده و شیطان دشمن قسم خورده انسان می باشد..
        هرچقدر انسان از شیطان دوری کند نورش(روح) پُرنورتر و متعالیتر میشود..
        در غیر اینصورت اون نورانیت و کمال والای انسانی گرفته میشود تا اون اندازه که از حیوان پست تر شود و تبدیل به اهریمن شود..
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۸:۴۹
        با درود بیکران به همه دوستان
        تنها دین توحیدی اسلام است و ادیان قبلی یا به ثنویت معتقد بودند یا تثلیث.
        مثلا در دین یهود ثنویت مطرح شده است ثنویت به این معنی که منشا خلقت دوگانه است خیر مربوط به خدا و شر مربوط به شیطان.
        دین زرتشت در بحث خداشناسی یک درجه از دین یهود بالاتره چون به تثلیث معتقده یزدان خدای خیر اهریمن خدای شر و اهورامزدا که بالاتر از این دو قرار دارد در واقع تثلیث به توحید نزدیک تره نسبت به ثنویت.
        اسلام بعنوان تنها دین توحیدی واقعی وجود شیطان را که بطور سمبلیک بوده رو رد میکنه ولی با رمز و راز به این خاطر که برای عوام تولید شبهه نکنه اسلام و قرآن شیطان را رجیم و رانده شده از درگاه خدا معرفی کرده خب خدا مگر دربار داره کل هستی درگاه خداست چیزی که از هستی رانده بشه یعنی وجود واقعی و حقیقی نداره و فقط سمبلی بوده برای منشا شر که عوام منشا شر را خدا نپندارند درحالیکه خیر و شر نسبی هستند نه خیر کاملا خیره و نه شر کاملا شره.
        یک نکته کلیدی:
        تعریف هستی و نیستی صرفا با استفاده از بدیهیات(چیزی که کاملا مشخص است و نیاز به اثبات ندارد)
        هستی یعنی مجموعه چیزهایی که هست.
        نیستی یعنی مجموعه چیزهایی که نیست.
        نتیجه : نیستی وجود ندارد و هر چه هست هستیه.
        سوال: آیا خدا هست؟
        جواب : بله
        حالا که خدا هست پس جز هستیه
        نتیجه خدا بزرگتره یا هستی
        اگر خدا و هستی را جدا از هم فرض کنیم هستی بزرگتر به نظر میاد. و چون خداوند مافوق همه چیز است پس نتیجه میگیریم که خدا و هستی یکی هستند کل هستی رویهم خداست و آن خدایی که ادیان معرفی کرده اند درواقع ذات هستی و مرکز تصمیم گیری هستی است.
        نکته ای دیگر :
        در بینهایت بودن و نامحدود بودن خداوند و همچنین هستی شکی وجود ندارد و قبلا اثبات شده.
        حالا نکته مهم اینجاست که دو وجود بینهایت در هستی در نقاطی با هم تلاقی میکنند و همدیگر رو محدود میکنند بنا براین در هستی فقط یک بینهایت قابل گنجایش است و در نتیجه خداوند و هستی یک ذات هستند.
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۴۳
        سلام
        استاد جسارتا این قسمت دین یهود ثنویت!؟
        و دین زرتشت تثلیث با این نام‌ها
        یزدان، اهورا و اهریمن
        اصلن بحث مقایسه ادیان نیست ولی فکر کنم
        دین اسلام در تکمیل دیگر ادیان سامی اعم از یهود ومسیح میاد این که شما یهود با ثنویت که در مسیحیت از تثلیث صحبت میشه جابجا نام می برید و با تفاوت سازی یزدان و اهورا مزدا دو راس از سه راس مثلث درست می کنید
        نمیدونم شاید من اشتباه می کنم
        در مورد آتش جهنم و حوری بهشت و خود شیطان این سه را نمونه می‌آورم و بسیار دیگر که که نام می برید
        و با سمبولیسم خواندن اینها به این دلیل که زمانه از درکش عاجز بوده وبه این شکل بیان شده...
        این میشه از یه پنجره دیگه هم دید اینکه انسان بعد عصر روشن گری مخصوصن قرن اخیر با دانش خودش
        به کتب دینی و مسائل مطروحه داره معنا و درک درستی میده... خب معذوریت هست نمیشه عریانتر از این مسائل باز کرد
        بازم ببخشید زیاد شد
        ممنون از صفحه پر بارتون و نسبیت که مطرح کردید چیزی که علم هم به درک و اثباتش رسیده و حقیقت هم میشه در همین چهار چوب و حتی اخلاق را
        تعریف کرد خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۴۶
        برای مطرح کردن بحث نسبیت خواستم تشکر کنم در پیام قبلیم یادم رفت
        ممنون جناب شفیعی
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۲۶
        درود بر شما جناب حسنلو
        از همراهیتان سپاسگزارم خندانک خندانک
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۳۴
        درود بر جناب حسنلو
        تا جایی که من میدونم در دین زرتشتی اهورامزدا بر یزدان و اهریمن تسلط داره به همین دلیل تثلیث به توحید نزدیک تر هست نسبت به ثنویت .‌‌ در اصل منظور این بود اسلام دین توحیدی حقیقی هست چون شیطان را رجیم نامیده است.
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۰۴
        با درودی دیگر
        در اسلام برای اینکه آرامش و آسایش بهشت رو توصیف کنند از خوراکی های خوشمزه و حوری و قلمان بطور سمبلبک استفاده شده که برای مردم قابل فهم باشد . یا برای نشان دادن عذاب جهنم از آتش استفاده شده که آن هم سمبلیک است برای فهم بهتر مردم. بنا براین استفاده از سمبل و تمثیل در ادیان بوده است.
        روزتون بخیر و شادی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۴۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۲۹
        ما در حدی نیستیم که بتونیم در مورد خدای متعال و دین ومقدسات نظر بدهیم یا به قولی ذهن رو به چالش بکشیم..بهتر آن است چنین مسائل حساس و آسمانی رو به اهلش( بزرگان وعلمای دینی) بسپاریم تا یوقت با ذهن واندیشه ی محدود وناقصمون موجب انحراف فکر دیگران نشیم..
        در این مورد حتی علمای دین هم نمیتونن چنین ادعایی بکنن..
        با چهار جمله به قول معروف قلمبه سلمبه و ادبی نمیشه واقعیتهارو به چالش کشید..ما در برابر حرف به حرف جملاتی که تحویل جامعه یا مردم میدهیم مسئولیم..
        هستند کسایی که دنبال برطرف کردن شک وتردید اعتقادی خود هستند..چنین بحثهای غیر اصولی جبران ناپذیر هست..
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۲۴
        درود بر شما جناب ناظری و سپاس از حضور و اعلام نظرتان
        وقتی قرار است خدای متعال و دین و مقدسات را بشناسیم پس هم حق داریم و هم وظیفه داریم تفکر کنیم و با دوستان هم فکری و مشورت نماییم.
        هیچ کس نباید از تفکر و هم فکری و اظهار نظر دیگران نگران شود ما در این سایت با افراد بالغ و متفکر سروکار داریم طوری نیست که کسی ناخواسته تحت تأثیر مطالبی قرار گیرد از طرفی وجود بزرگان و علمای دینی به جای خود ولی ما تا خود به باور نرسیم تقلید کورکورانه ارزشی ندارد.
        ذهن و اندیشه ما قطعا محدود است همانگونه که ذهن و اندیشه علمای ما نیز نا محدود نیست.
        وجود این همه مذهب و فرقه فرعی در ادیان مختلف نشانه همین محدودیت است.
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۲۲
        خندانک خندانک خندانک
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۰۴
        جناب آقای سلیمی برادر ارجمندم..با عرض ادب..
        آدم حد وسط فرشته و حیوان قرار گرفته..
        در صورت تمایل به قوه ی حیوانی از حیوان پستتر میشه چرا که حیوان بدور از عقل کامل هست اما آدم دارای قوه ی والای عقلی است..
        و اما این آدمی که یکی از قطبهاش حیوانیست اگه بسمت خوی فرشته ایش متمایل بشه به مقام والای انسانی خود خواهد رسید و در جایگاه واقعی قرار خواهد گرفت..
        جناب سلیمی جانم به فدایت اونیکه به من و شما حکم انتقام میدهد وسوسه های شیطان برای برانگیختن قوه ی حیوانی ماست..وجدان میشه گفت نیروی باز دارنده قوه ی حیوانی ماست..
        خرد وعقل خصوصیات و کمالات روح هست..
        بله کاملا فرمایشات شما بزرگوار صحیح است..شیطان جن هست و جن جنسش از آتش..مخلوقی از مخلوقات خدای بزرگ..شیطان به عنوان فرشته ۶۰ هزار سال خدارو عبادت کرد..البت خداوند بزرگ ومهربان از وجود ناخالصی درونی شیطان خبر داشته..
        غرور شیطان و سرپیچی از دستورات رب العالمین موجب ترد شیطان شد..
        جناب سلیمی عزیز:
        قرآن کتاب آسمانی رو اگه مطالعه کنیم و عمیق به معانیش توجه کنیم به روشنی، همه ی تاریکی ذهن کور مارو تجلی میده..
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۲۳
        جناب ناظری عزیز برادر بزرگوارم
        من کوچک همه شما هستم
        اما به خدا قسم اگر شیطان را باور کنید خدا را باور ندارید فقط الکی
        چرا از برهان و منطق پیروی نکنیم
        شما بسیار محترم و متشخص هستید در گفتارتان
        اما تمام این نظریات شما را بنده با کمال احترام حاضرم با استدلال رد کنم
        🌹🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۳۱
        سرکارخانم ارجمند..باعرض ادب..
        ذهن کوچک ما که محدود به مادیات و تجملات دنیوی هست و کل دغدغه ی من و شما شده خودنمایی ودروغ و حسادت و غیبت وغیره که بحثش فرارترازین چندجمله کوتاه میباشد..پس بهتر آن است که بحثهای اخلاقی و دینی رو به دانشمندان اخلاق بسپاریم..اگه با علما مشکل دارین زندگینامه امامان معصوم هست..مطالعه بفرمایید و کورکورانه مطلب غیر اصولی رو انتخاب نکنید..اینجا بحث برسر مسائل روحی واعتقادیست..شوخی که نیست..
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۲۵
        بله سرکار خانم محترم، خواهر گرامی..ذهن کوچک من..همینطور هست..
        ذهههههن کوچک من..
        شما هزار ماشاالله ذهن بزرگی دارین..
        فقط سعی کنید زیاد ازین ذهن بزرگ کاری بیهوده نکشید..کوچک میشود..
        خداوند متعال همه ی مارو به راه انسانیت و راستین هدایت بفرناید..
        کوچک همه عزیزان هستم.. خندانک خندانک
        من دیگه عرضی ندارم..
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۳۸
        درود به استاد شفیعی عزیز که زمینه ای برای تفکر گشودند
        و درود به بقیه دوستان که در این بحث شرکت کردند.
        با نسبی بودن وجدان و ایمان تا حدودی موافقم، ولی فکر میکنم این نسبی بودن در عمل است نه در ذات و اصالت، در واقع نسبی بودن ها ناشی از عدم دسترسی انسان به حقیقت محض است به دلیل نقص وجودی، وگرنه حقیقت مطلق است.
        نسبی قلمداد کردن وجدان و ایمان، انسان رو ناگزیر به سمت نسبی دانستن اخلاق می کشاند، در حالی که اخلاق، ذاتاً مقدس و مطلق است، و نسبی دانستنش ناشی از نقص اشراف بر حقیقت محض است.
        در واقع در عمل، نسبی دانستنش مسائل بسیاری رو در حوزه علوم انسانی حل می کند، ولی یک جایی به بن بست می خورد.
        این بحث از جهاتی مثل بحث فیزیک نیوتونی و فیزیک کوانتومی است. اگرچه بسیاری از مسائل عملی در حوزه ی فیزیک بر اساس نگرش نیوتونی به فیزیک قابل حل است، ولی در حقیقت فیزیک نیوتونی نقص دارد، هر چند کار راه انداز است.
        نسبی انگاشتن اخلاق، در واقع به دلیل عدم آگاهی از پی آمدهای مفید و نهایی یک امر اخلاقی، و دیدن آثار ظاهراً خوب تعطیل کردن آن امر اخلاقی است، و تمام اینها ناشی از متولیان و مدعیان ارزش گذاری روی رفتارهای بشری است، در حالی که اخلاق ذاتاً مقدس است و در درون انسان قابلیت بازیابی دارد.
        فرض کنید مسئولی حکومتی مرتکب فعلی غیراخلاقی می شود، اخلاقاً باید برخورد شود، ولی برخورد نمی شود، و توجیه آنها این است که موجب ناامیدی یا اختلال در جامعه می شود، این لاپوشانی غیراخلاقی است و ناشی از نسبی دانستن اخلاق!
        نسبی دانستن اخلاق، زیربنای تمام تبعیض ها و بی عدالتی ها و بطور کلی ظلمهاست، هر چند ممکن است در کوتاه مدت خیلی هم خوب بنظر بیاید.
        در اینجا بخشی از یکی از نوشته های قبلی خودمو می آورم که برخی جاهاش مرتبطه با بحثهای این صفحه. باز هم سپاسگزارم از شما و بقیه دوستان، و عذرخواهی میکنم بخاطر اطاله ی کلام.

        پیامبران انسانهای خیرخواه و قابل احترامی بوده اند که دغدغه شان نه مسئله خدا، که بیشتر، از بین بردن تبعیض و بی عدالتی و اختلاف طبقاتی و پیامدهای غیرانسانی و دلخراش ناشی از آنها بوده، و برای برطرف کردن این معضلات، راهکاری جز تربیت درونی انسانها یعنی خودسازی نمی دیده اند و بنابراین به امید اصلاح جامعه، به متوجه کردن انسانها به خودسازی کوشیده اند. آنها انسانهایی کمابیش جلوتر از زمان خود بوده اند که نسبت به انسان و مسائل انسانی ِ زمان و مکان خود، احساس و اندیشه ای حساس، عمیق و اصلاح جویانه داشته اند، و برای حرکت در مسیر اصلاح، با توجه به زمان و مکانی که در آن زندگی می کردند و براساس توان و بضاعت خودشان و جامعه شان از آگاهی، گاه حرفهای ساده و پند و اندرزهای مربوط به امور روزمره می داده اند(مثل تاکید بر راستگویی و رعایت بهداشت و... )، گاه تمثیلهایی برای تغییر نگاه افراد به مسائل کلی جهان هستی(تمثیلهایی مثل خدا، فرشته، بهشت و جهنم و...).
        برخی از این آموزه ها مطلق هستند یعنی در همه حال ارزشمندند مثل راستگویی و رعایت بهداشت، و برخی نسبی هستند و بسته به شرایط اجتماعی و فرهنگی و زمانی همان زمان، مثل چندهمسری، یا جنگ ها.

        هیچ پیامبری مدعی دین به این شکل عریض و طویل و حکومت جویانه که ما می شناسیم نبوده است، و ادیان به این شکل امروزی، ناشی از فعالیتهای فرصت طلبانه ی افرادیست که بعد از فوت پیامبران، به طمع ثروت و قدرت، از موقعیت و محبوبیت پیامبر قوم خود سوءاستفاده کرده و مجموعه ای از خرافات و دروغها، مکرها و حیله ها، و قواعد منافع پرستانه ی خود را مزورانه با برخی از آموزه های پیامبر قومشان آمیخته اند، و تشکیلاتی غالباً غیرانسانی و گاه حتی ضدانسانی به نام (دین) به وجود آورده اند.
        پیامبران برخلاف اخلاف ِ دین سازشان، انسانهای صاف و ساده و خیرخواهی بوده اند و آموزه های آنها(درست یا اشتباه)از سر خیرخواهی و انسانیت بوده است نه از سر ثروت خواهی و قدرت طلبی و منافع پرستی.
        کوتاه سخن اینکه: ادیانی که ما امروزه به نام دین می شناسیم هیچ ربطی به پیامبران ندارند جز اینکه هرکدام از دین سازان، برای رسیدن به اهدافشان، خودشان را به پیامبری منتسب کرده اند...
        به عبارت دیگر، روحانیت یا متولی گری دینی، در تمام ادیان طول تاریخ بشر، نوعی انحراف از مسیر بر حق پیامبران بوده است، و اگر بدون تعصب و خالصانه بنگریم می بینیم که روحانیت و متولی گری دینی در واقع نوعی جریان اقتصادی و سیاسی است که مزورانه بر پایه ی جریان اخلاق گرایانه ی آموزه های پیامبران بنا نهاده شده، و اخلاق انسانی رو که هدف اصلی پیامبران بوده سر بریده است. این روند ریطی به پیامبر خاصی ندارد، و ما در دین یهود، دین مسیح، دین اسلام، دین زرتشت، دین بودا، و... شاهد این انحراف از مسیر پیامبران و تشکیل گروه ضد پیامبرانه ای به نام روحانیت بوده ایم، در واقع فلسفه ی وجودی روحانیت در ادیان مختلف، فقط یک چیز بوده است: ثروت اندوزی و قدرت طلبی و سوء استفاده از محبوبیت پیامبران.
        اینکه فردی، مردی یا پیرمردی در روستای خودش یا قوم خودش یا در زمان خودش از سر خیرخواهی، و به امید اصلاح اطرافیانش و جامعه اش آنها را نصیحت و اندرز کند و آنچه میفهمد و درست می پندارد صادقانه و خالصانه به آنها بگوید، و بعد هم از دنیا برود، معنایش این نیست که او قصد داشته انسانها را تا ابد، و متعصبانه به پندار و گفتار و کرداری تغییرناپذیر وادارد، زیرا اگر انسان با برنامه ای از پیش تعیین شده و تخلف ناپذیر تمام مسیر عمرش را طی کند، دیگر فرق چندانی با روبات ندارد و مزیت و برتری او بر سایر موجودات، یعنی خردورزی او غیرفعال و منتفی می شود و جایگاهش را بعنوان یک پدیده ی خاص در جهان هستی از دست می دهد.

        (سرگردانی و هدفمندی انسان_ م. فریاد)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۴۷
        در واقع فلسفه ی وجودی روحانیت در ادیان مختلف، فقط یک چیز بوده است: ثروت اندوزی و قدرت طلبی و سوء استفاده از محبوبیت پیامبران. خندانک خندانک خندانک

        سپاس پدر جان برای این پست سودمند و جامع شما خندانک خندانک
        استفاده بردیم خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۲۶
        درود بر جناب استاد زارع اندیشمند
        سپاس از ارسال مطالب بسیار آموزنده ای شما با مطالب شما بطور کلی موافقم.
        صرفا استدلال من در خصوص نسبی بودن ایمان و وجدان بر اساس تابع بودن آنهاست ایمان ممکن نسبت به حق یا باطل باشد پس چه در واقعیت و چه در ذات نسبی هستند بعنوان مثال یک فرد انتحاری به جنایتی که مرتکب می‌شود ایمان کامل دارد که قادر است از جان خود بگذرد و اگر موفق نشود وجدان او در عذاب قرار می گیرد مفهوم حق می‌تواند مطلق باشد ولی ایمان و وجدان چون تابع متغیر اعتقادات هستند نسبی می باشند چون اعتقادات و باورها متفاوت هستند.
        خلاصه اینکه من از این زاویه آنها را محدود می دانم شاید جنابعالی از بعد دیگه ای به این مفاهیم نگریسته باشید.
        سپاس از همراهی تان
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۳۳
        درود جناب فریاد عزیز
        ایت اله توستری در انتهای رساله هایش حدود بیست صفحه در مورد سهویات پیامبر نوشته اند
        و حتی شیخ مفید در رساله ای که شیخ صدوق را بشدت کوبیده اند در مورد همین سهویات پیامبر بود از شیخ صدوق که معدوم شده
        پس پیامبران معصوم نبودند این سخن من نیست
        سخن خود ایت الهی هست که درجه اجتهاد دارند
        شاید در نام ها خطا داشته باشم اما اصل مطلب درست است
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۹
        درود آقای سلیمی عزیز
        اگه دقت بفرمایید، در کامنت بالا خیلی گذرا به این مطلب اشاره کردم:
        (پیامبران برخلاف اخلاف ِ دین سازشان، انسانهای صاف و ساده و خیرخواهی بوده اند و آموزه های آنها(درست یا اشتباه)از سر خیرخواهی و انسانیت بوده است نه از سر ثروت خواهی و قدرت طلبی و منافع پرستی.)
        در واقع معصومیت سازی یکی دیگر از انحرافهای ایجاد شده توسط روحانیون ادیان مختلف، به منظور سوء استفاده و رسیدن به اهداف طمعکارانه خودشان بوده است. و هیچ پیامبری برای خود قائل به معصومیت نبوده است، و گاهی حتی تاکید میکردند بر خطای خود، ولی جالب این است که افرادی بعد از آنها کاسه ی داغتر از آش شده و برای آنها قائل به معصومیت شده اند، مثل اینکه به پیامبرشان بگویند: تو معصومی ولی خودت نمیفهمی! ما میفهمیم!
        ناظری(سراب ش ن)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۱۴
        درود بر شما جناب فریاد عزیز.. خندانک خندانک
        با کسب اجازه از محضر شما بزرگوار و دوست داشتنی جای چند جمله کوتاه در گفتار زیبای شما وجود داره که خاطر نشان میکنم..
        بله هستند روحانی نماهایی که از اسم دین و ظاهر دین استفاده اقتصادی..رتبه ای و غیرو میکنند..اما بزرگوار خیلی بی انصافیست که از خودگذشتگی و جانفشانی خیلی از عزیزان روحانی که در راه خدمت به خلق و جامعه، جان و مال و آبروشون رو گرو گذاشته اند رو نادیده گرفت و همه رو به یک دید نگاه کرد..
        هر فرد یک جامعه هست..اگه بتونیم اول از همین منِ فردی شروع به خودسازی کنیم جامعه خودبخود درست خواهد شد..
        امید به آن است خورشید عدالت طلوع کند و به همه ی دغدغه ها و مشکلات پایان دهد انشاءالله..(( اللهم عجل لولیک الفرج ))
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۵۵
        درود آقای ناظری عزیز خندانک
        اگه بیانم نارسا بوده عذرخواهی میکنم
        ناگفته پیداست که در هر قشری خوب هست بد هم هست، و تازه هیچ خوبی صد در صد خوب نیست و هیچ بدی هم صد در صد بد نیست.
        در واقع هر انسانی مجموعه ای از خوبی ها و بدیهاست، و آن چیزی که همیشه نسبی است خوب یا بد بودن انسانهاست، و بر همین اساس است که مولا میفرماید: مرد را به حق می سنجند، نه حق را به مرد!
        معنای این سخن این است که هر رفتار و عملی را باید با میزان حق سنجید، نه به اعتبار اینکه از فلان شخص سر زده و آن شخص مورد تایید است پس آن عمل درست است، زیرا معیار قرار دادن اشخاص برای سنجش درستی یا نادرستی عمل یا رفتار، عامل انحرافات اخلاقی بسیاری در جوامع دینی شده است.
        آنچه حقیر در نوشته ام گفتم، فلسفه ی بوجود آمدن روحانیت در ادیان بود، نه تعمیم دادن چنین نیتی به همه کسانی که وارد این مسیر می شوند، بله باز هم میگم که در هر قشری خوب و بد هست، حتی در ارتش هیتلر و داعشی ها، ولی فلسفه ی شکل گیری آنها از این بحث جداست، بطور معمول ما وقتی یک انسان معمولی را می بینیم می گوییم او خوب است مگر اینکه ثابت شود خوب نیست، ولی در مورد روحانیون ادیان مختلف برعکس است یعنی عاقلانه است که وقتی به یک روحانی از هر دین و آیینی اعم از روحانی شیعه و سنی و داعشی و مسیحی و یهودی و... بر می خوریم، بگوییم او خوب نیست، مگر اینکه خلافش ثابت شود، و این یک رفتار عاقلانه است بر اساس احتمالات، زیرا فلسفه ی بوجود آمدن روحانیت در ادیان مختلف، بر پایه ی منافع طلبی و سودجویی و دروغ و تزویر و عوض کردن جای حق و باطل بر اساس منافع شخصی و گروهی است...
        و یکی از بزرگترین دستاوردهای روحانیت ادیان مختلف، نسبی کردن اخلاق است برای رسیدن به منافع خود!
        ولی حق با شماست در هر قشری خوب و بد هست.

        زنده باشید برادر خوبم خندانک
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۲۷
        کافی است یک سوالی طرح کنیم یک نگرشی ایراد
        یک بیانی یا نوشته ای
        انوقت همه چیز درهم برهم میشود
        چرا؟
        چون دین یا مذهب قادر نشد پاسخی درست ارئه دهد
        🌹🌹🌹
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۲۹
        تمام مذاهب ریشه مشترک دارند
        از جایی که شر را اسم نهادند و خیر را در مقابلش مسئولیت دادند
        خداهایی را ساختند
        تاریخ را خواندن بزرگترین تکلیف است
        مخصوصا تاریخ ادیان و مذاهب را
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۱۳
        درود بردوستان گرانقدر
        یک سوال دارم
        علت پیدایش علم کلام در بین علمای اسلام چیست؟
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۵۲
        درودمجدد جناب شفیعی
        تا جایی که من می دانم اگر اشتباه نکنم
        همان متکلم باید باشد
        مثلاهمین مباحثی که در صفحه شما شده باعث شد تا کسانی در دفاع از مذهب و اسلام یک بحث نظری و رشته ای بنام علم کلام وجود اورند که با استفاده از هر سند کتبی و حتی شفاهی و نقل و قولها از اسلام دفاع کنند
        که در بسیاری موارد منجر به سفسطه میشود
        متلکمان با فیلسوفان و اندیشمندان فرقشان همین تک بعدنگری بودنشان است
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۳۸
        درود بر استاد سلیمی عزیز
        فرآیند پیدایش علم کلام به این صورت است که بعد از پیامبراکرم (ص) وقتی مسلمانان برای تبلیغ اقدام می کردند در بحث با افرادی که فلسفه ارسطو را می دانستند ناموفق بودند
        بنا بر این مجبور شدند نظریات اسلامی را با فلسفه ارسطو تلفیق کنند و آن علم کلام بنامند به همین علت علمای قدیمی به ارسطو معلم اول لقب داده بودند. و کلیه استدلال های خود را بر پایه فلسفه ارسطو بیان می کردند.
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۰۷
        سپاس اساتد شفیعی عزیز
        اما در جاهایی مانند حرکت ماده نظریه ارسطو رد شد
        اگر اشتباه نکنم البته
        اما ما مسلمونا همچنان داریم بر عقاید فلسفی قدیم پافشاری می کنیم
        گزاره هایی که فرض درست دادیم و برهانی درست گرفتیم
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۰
        با درودی دیگر
        در بخشی از یکی از قصیده های بلند قاآنی به علم کلام اشاره ای شده و جهل دونان را خوشتر از علم یونانی دانسته و توصیه به مراجعه به دل برای درک حقایق نموده است.
        سروش غیبم‌گوید به‌گوش پنهانی
        که جهل دونان خوشتر ز علم یونانی

        ترا ز حکمت یونان جز این چه حاصل شد
        که شبهه ‌کردی در ممکنات قرآنی

        تو نفس علم شو از نقش علم دست بشوی
        که نفس علم قدیمست و نقش او فانی

        شناختن نتوانی هگرز یزدان را
        چو خود شناختن نفس خویش نتوانی

        در این بدن که تو داری دلی نهفته خدای
        که‌گنج خانهٔ عشقست و عرش رحمانی

        بکوب حلقهٔ در را که عاقبت ز رای
        سری برآید چون حلقه را بجنبانی

        ولی به گنج دلت راه نیست تا نرهی
        ز جهل ‌کافری و نخوت مسلمانی

        به‌گنج دل رسی آنگه‌که تن شود ویران
        که‌گنج را نتوان یافت جز به ویرانی

        فضول عقل رها کن‌ که با فضایل عشق
        اصول حکمت دانایی است نادانی

        به ملک عشق چه خیزد ز کدخدابی عقل
        کجا رسد خر باری به اسب جولانی

        عنان قافلهٔ دل به دست آز مده
        که می‌نیاید هرگز ز گرگ چوپانی

        بقین عشق چو آمد گمان عقل خطاست
        بکش چراغ چو خندید صبح نورانی

        گرفتم آنکه نتیجه است عشق و عقل دلیل
        دلیل را چه کنی چون نتیجه را دانی

        تو خود نتیجهٔ عشقی پی دلیل مگرد
        که نزد اهل دل این دعوی است برهانی

        امل سراب غرورست زینهار بترس
        که نفس‌ گول تو غولی بود بیابانی

        مشو ز دعوت نفس شریر خود ایمن
        که‌ گرگ می‌نبرد گله را به مهمانی

        جهان دهست ‌و خرد دهخدای خرمن دوست
        که منتظم شود از وی اساس دهقانی

        راکه دعوی شاهی بود همان بهر
        که روی ازین ده و این دهخدا بگردانی

        به هر دوکون قناعت مکن ‌کزین دو برون
        هزار عالم بی‌منتهاست پنهانی

        گمان بری که هستی کران‌پذیر بود
        گر این مسلم هستی به هستی ارزانی

        ولی من از در انصاف بی‌ستیزهٔ جهل
        سرایمت سخنی فهم ‌کن به‌ آسانی

        کران‌هستی اگر هستی است چیست سخن
        وگر فناست فنا را عدم چرا خوانی

        چو ملک هستی‌ گردد به نیستی محضور
        نکوتر آنکه عنان سوی نیستی رانی

        ز چهرشاهد هستی اگر نقاب افتد
        به یکدگر نزنی مژه را ز حیرانی

        بر آستانهٔ عشق آن زمان دهندت بار
        که بر زمین و زمان آستین برافشانی

        مقام بوذر و سلمان گرت بود مقصود
        خلاص بوذر بمای و صدق سلمانی

        برهنه‌پا و سرانند در ولایت عشق
        که‌قوتشان‌همه‌جوعست و جامه عریانی

        همه برهنه و چون مهر عور عریان ‌پوش
        همه ‌گرسنه و چون علم قوت روحانی

        مبین بر آنکه چو زلف بتان پریشانند
        که همچو گیسوی جمعند در پریشانی

        غلام درگه شاه ولایتند همه
        که در ولایت جان می‌کنند سلطانی

        کمال قدرت داور وصیّ پپغمبر
        ولیّ خالق اکبر علیّ عمرانی

        شهنشهی ‌که ز واجب ‌کسش نداند باز
        اگر برافکند از رخ حجاب امکانی

        از آن ‌گذشته‌ که مخلوق اولش‌ گویی
        بدان رسیده که خلاق ثانیش دانی

        به شخص قدرش هجده هزار عالم صنع
        بود چو چشمهٔ سوزن ز تنگ میدانی

        اگر خلیفهٔ چارم در اولش دانند
        من اولیش شناسم‌که نیستش ثانی
        .....ادامه دارد
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۹
        جناب شفیعی عزیز و بزرگوارم
        شاید نظر بنده چیزی که در حقیقت خوایتم بوده را رسا نبوده
        من در حقیقت باهر نظریه و نگرشی در سوئی یک بعدی و افراطی مخالفم
        بنده منظورم اسلام نبود در همه مذاهب به نوعی این علم کلام یا متکلمین به وفور هستند
        این نقطه چیزی شبیه جبر را قدرت می بخشد
        در خقیقت اختلافات شدید و اشتباهی همچون دائش طالبان یا وهابی و ... زیر چتر فهم این متکلمان تشکیل می شود
        گرچه این بزرگان به هیچ عنوان موافق یا تایید کننده این گروههای افراطگرا نیستند
        اما گروهای افراطی چون علم و منطقشان کم است تمام دلیلشان برای اهمالشان نظرات همین بزرگواران است
        این بخش از کلام خیلی بد نتیجه داده
        البته این نظر هم برداشت شخص بنده است
        شاید هم اشتباه باشد
        شب خوش 🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۳۷
        درود بر شما جناب سلیمی گرامی
        درست می فرمایید همه ادیان و مکاتب نظریه پرداز دارند
        ولی عنوان علم کلام که از فلسفه ارسطو کمک گرفته مختص اسلام است.
        در همه مکاتب افراط گران وجود دارند که با تفسیر نادرست از مکتب خود (سهوا یا عمدا) متاسفانه مشکل ساز شده اند. خندانک خندانک خندانک خندانک
        روح اله سلیمی ناحیه
        پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۲۸
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        محمد گلی ایوری
        يکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۱۴
        سلام و عرض ادب و احترام
        جناب استاد شفیعی
        خندانک خندانک خندانک
        از مطالب ارزشمند شما استفاده بردم گرانقدر خندانک
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۱۶
        درودتان خندانک
        چه جالب👌
        من فکر می کنم هر چیزی مربوط به روان انسانی میشه نسبی هست و مطلق نیست..
        دلیلش هم به خاطر اختیاریه که داره و عقلی که ازش کمک می گیره ..
        گاهی در جهت مثبت ها پیش می ره..
        گاهی در جهت منفی ها..
        که ایمان و وجدان بر اساس اختیار، عقل و درک قلبی وارد عمل می شن.. درسته؟🤔

        بهرحال چالش فکری خیلی باحالی بود خندانک
        از این بحث ها خوشم می آد خندانک
        سرافراز باشید و ماندگار خندانک خندانک
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۳۸
        سلام استاد شفیعی
        آموزنده و تامل برانگیز بود خندانک
        سپاس از انتشار این مطلب ارزشمند خندانک
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۴۰
        درود بر شما جناب پورصالحی
        از لطف شما بسیار سپاسگزارم
        پیروز و پاینده باشید
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۳۵
        نیمه شب خوش خندانک
        جمله بندی گویا نبود؟ گویاتر از چیزی که نوشتید 😳😳
        خدای من چی خوندم من؟ چه چیز تازه ای فهمیدم 😳
        شیطان رجیم.. شیطانی که از کل هستی خداوند رانده شده 😳 پس قاعدتاً دخالتی در شر انسانی نباید داشته باشد 😳
        آیا درست فهمیدم 🤔😳
        و اینکه اگر اینطور است پس شر از کجا نشأت می گیرد؟🤔
        فطرت آدمی که پاک است.. چون روح خدا در آن دمیده شده است..
        پس شر از کجا می آید؟🤔
        از اختیار ما؟🤔
        ولی فطرت که پاک باشد حتی با وجود اختیار چگونه می تواند شر را ببیند و انتخاب کند🤔😳
        بشر ریشه در شر دارد، انسان ریشه در نسیان..
        آیا فقط بخاطر خوردن سیب شر با روح آدمی تلفیق شد؟🤔

        خیلی زیبا سخن گفتید جناب شفیعی.. عجیب مرا به فکر فرو بردید خندانک

        سپاس از شما و دانش وسیع شما خندانک
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۵۲
        بانو شاهزاده
        خدا اگر از روحش در انسان دمیده باشد پس شر نباید باشد
        اگر روح باشد خرد چیست حیات چیست
        روح نمی تواند باشد و خدا نمی تواند روح باشد
        روح را با خرد در افکارتان چگونه می پندارید
        شیطان وجود ندارد
        اگر باشد ، می ترسم مسئله ای را مطرح کنم که تمام افکارتان زیرو رو شود .
        مطمعن باشید شیطان نمی تواند باشد
        و از نگاهی ساده هم
        شیطان جن است جن را خدا خلق کرد
        مانند انسان می میرند و قیامت و اعمال دارند
        پس چگونه یک جن قبل از مردن رفت فرشته شد
        این اندازه تضاد گویی ها را باید در افکارمان الک کنیم
        🌹🌹🌹🌹😠🌹🌹
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۵۱
        سپاس آقای شفیعی بزرگوار برای توضیحات تون خندانک

        و اما شر حیوانی؟🤔
        و خیر فرشته ای؟🤔
        انسان در منطق، حیوانی است ناطق..

        یعنی شر؟🤔
        به عقیده من اینطور نیست
        شر و خیر از هم جدا نیستند که یکی از فرشته نیرو بگیرد دیگری از شیطان..
        هر چه هست از درون خود آدمی نشات می گیرد خیر و شر خودمان هستیم، افکاری که در جهت اختیار پیش می رود ..
        کمی کار دارم .. چیزی به ذهنم رسید برمی گردم.. خندانک

        سپاس از آقای شفیعی برای این چالش فکری خندانک

        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۲۴
        درود بر شما
        به نظر من هم همینطوره که خیر و شر نسبی هستند و از هم جدا نیستند. یعنی هیچ خیری کاملا خیر نیست هیچ شری هم کاملا شر نیست. خندانک
        مطلق نبودن خود دلیل درستی مطلب است خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۴۸
        اما من اینطور فکر نمی کنم چرا باید فقط علما راجع به اصول انسانی و هستی نظر بدهند اونم صرفا بخاطر اینکه بزرگ و علمای دین هستند.. در هر سری فکری است .. به عقیده من افکار باید بیان شود، مخاطب خود باید سره از ناسره را تمیز دهد..

        این می شود همان که علمای مذهبی می گویند که هر چه ما می گوییم حق است .. و ذهن صغیر شما از عهده این چالش ها برنمی آید بنشینید و سماقتان را بمکید ای مردم 😳😳😳😳

        آیا می شود؟

        و دیگر اینکه چرا همیشه باید کورکورانه همه چیز را پذیرفت؟ خدا به هر کسی عقلی داده و پیامبرانی برای هدایت درست این عقل..


        باید چیزی در این عقل باشد که با هدایت درست پیامبران هدایت شود یا نه؟
        پس بحث ها بی مورد نیستند..
        در پناه حق خندانک
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۴۹
        مگه من راجع به مسایل اخلاقی دارم اینجا بحث می کنم که شما می گید اصول اخلاقی برای معلم اخلاق بماند و بس؟🤔

        از شما جدی ترم در باب مسایل روحی و اعتقادی جناب خندانک
        جسارتا شاید ذهن شما محدود به دروغ و خودنمایی باشد..
        چه بسا که مسایل اخلاقی اصلا ربطی به بحث ما نداشت..
        در پناه حق خندانک
        چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۲۹
        برادر دینی من خندانک
        ادعایی برای ذهنی بزرگ ندارم که ندارم خندانک اصلا هم ندارم خندانک
        کوچکتر از آنی هستم که در تصورات شما برادر بزرگوار بخواهد بگنجد خندانک
        🤔😳از ذهن کار بکشیم رشد می کند قربان خندانک
        شما بزرگ و سرور ما هستید خندانک

        در پناه خدای ذهن های کوچکی که دوست دارند رشد کنند و به تعالی برسند خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0