سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    یارمحمد اسدپور، فردوسی شاعران
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ۱۲:۰۵
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۶ | نظرات : ۱

    یارمحمد اسدپور؛ فردوسی شاعران
    استاد "یارمحمد اسد‌پور" زاده‌ی سال ۱۳۳۰ خورشیدی در "مسجد سلیمان"، از شاعران و یکی بانیان شعر موج ناب ایران در دهه‌ی پنجاه هستند؛ که با چاپ اشعار و مصاحبه‌های خود، نقش بسیار مهمی در معرفی این نحله‌ ادبی به ادبیات ایران دارند.
    ایشان در کنار سیروس رادمنش، سیدعلی صالحی و هرمز علی‌پور و آریا آریاپور، سنگ بنای این نگره و سویه‌ی جدید در شعر فارسی را نهادند، اما نتوانست مانند صالحی نام و مانند هرمز علی‌پور اعتبار ادبی، برای خود ایجاد کند. به قول "رضا قنبری" منتقد ادبی: "او نمی‌دانست و یاد نگرفته بود بخش زیادی از داشتن "حیاتِ شعری" به داشتن روابط ادبی و به حضور کلامی و گاردگیری‌های ادبی است؛ و زود به سایه‌ها رفت و نامش به ندرت شنیده شد".
    خودش در یک مصاحبه می‌گوید: "من بسیار تعجب می‌کنم گاهی از شعر ناب حرف زده می‌شود نام مرا یا نمی‌نویسند (نمی‌گویند) یا با اشتباه چاپی می‌نویسند... مگر می‌شود کسی را که تمام زندگی‌اش را برای شعر ناب داد حذف کرد؟!... پنجاه سال برای شعر ناب زحمت کشیدم... می‌پذیرم کم نوشتم ... به دلیل سی و یک سال زندگی کارمندی و طاقت‌فرسا...". 

    ▪︎کتاب‌شناسی:
    - مکاشفه در باغ سوکیاس / نشر کلام - ۱۳۹۱
    - این گلو تاریک از صدای دنیاست / نشر آوانوشت - ۱۳۹۴ - چاپ دوم ۱۳۹۸
    - بر سینه سنگ‌ها، بر سنگ‌ها نام‌ها 
    - مجموعه اشعار یارمحمد اسدپور / نشر هرمز - ۱۳۹۹

    ▪︎نمونه شعر:
    (۱)
    روز می ‌وزد
    بر ضیافت‌های روشن آب
    و دل‌دادگان صبح 
    هم‌چنان 
    مسموم انضباط خویش‌اند 
    من از کدام گلو زاده می‌شوم
    وقتی همه‌ی آوازها 
    نای تعزیت دارند!
    مادرم
    همیشه می‌گفت:
    تمثال‌ها مقدس‌اند 
    و من می‌خواستم 
    قلب کوچک‌ام را قاب بگیرم
    اما، اکنون،
    بر صخره‌ها می‌بینم 
    که مردان مقدس
    شمشیرها را رها کرده
    و به جست‌وجوی
    سپیده‌ی صبح سرگردان‌اند.
    (۲)
    غم‌گین‌تر از نبودن‌ات چیست؟
    ای که چهره از بهار کشیدی و
    به خاک سپردی!
    گریان‌تر از من کیست؟
    ای که دریا 
    به مژگان‌ام کشیدی و
    چشم بر این دری که 
    تو دیگر باز نگشتی!.
    (۳)
    رمنده‌‌تر می‌خواهمت 
    دوشیزه‌ی حجره‌های نور
    با لحنی از بهار
    و نَفَسی از صبح 
    چشم که می‌گشایی 
    بر نَفَس‌های خود می‌لرزم
    و ضربه‌های تو 
    همواره
    عشق را
    خوش منظر می‌کند‌.
    لذتی خوانا 
    مرا صیقل می‌دهد 
    هرگاه
    که سینه به نیزه‌ی تو می‌دهم.‌
    (۴)
    آن‌که در را محکم می‌کوبد 
    به اهل خانه نزدیک‌تر است 
    آن‌که در را آهسته می‌کوبد 
    غریبه‌ای است 
    که قصد آشنایی دارد
    اما بدان
    آن که پشت در منتظر است 
             از همه عاشق‌تر است.
    (۵)
    آرميده ميان دو پلك توام
    كه اين حضور پنهانى 
    لهجه‌ى غريبى دارد.
    تا دور مى‌شوى
    از گلوى يك ستاره
    سُر مى‌خورم
    تا نامت را
    دوباره جار زنم.
    (۶)
    به تالار دل نمی‌گنجد  
    دمی به فرصت ماه 
    که ما از میان جنگل  
    غرفه‌های پاییزی دیدیم! 
    نه صدای شریف دلی 
    نه آوای وحش و 
                      تبسم بلبلی 
    چه بسیار  
    بر این رکاب منتظر ماندیم و 
                                   دل برکندیم 
    اکنون دریاب 
    دلی که به پریشانی گیسو می‌گذرد 
    و این کهنه اندوهانی که بدل دارم.
     
    (۷)
    دیگر بهار چه مفهومی دارد!
    کرانه‌ها آبی نیست 
    من کرخت می‌شوم
    باد هم نمی‌آید 
    چه پریشان است 
    من.
    (۸)
    پذیرفتم 
    هیچ بهار
    اردیبهشت هیجده سالگی‌ام را
    نخواهد داشت 
    اگر نتوانم 
    اوج شکوفه و نارنج را بنگرم
    از پشت آخرین بهار
    سقوط خواهم کرد.
     
    (۹)
    سپیده‌دم است 
    پلک در ادای مرثیه می‌بندم
    هنگام
    که دعا از بازو می‌افتد 
    مرگ می‌زند 
    یک‌ریز 
    طالع نحسی را.
     
    (۱۰)
    بریده می‌شود 
    انسان
    از صبح 
    هنگامی که مرگ
    یک پرواز است 
    «ایکار»!
    این طومار توست 
    که به دریا می‌رود؟
     
    (۱۱)
    به خانه که می‌آیم 
    به انگشتان کشیده‌ی نوازشی 
    و دل به نسیم شبانه و خواهشی 
    چون پلک بر هم نهم 
    خواب کودکی‌ام را می‌بینم 
    با ماشین کوکی‌ام
    به میان پارک.
     
    (۱۲)
    چنار پیر کاخ!
    از باغ کدام شاهی؟
    که جمعیت افروخته 
    بر تنه‌ات
    نیزه‌ها انداخته!.
    (۱۳)
    آدمی 
    چه حکایت غمگینی دارد
    به کودکی‌اش
    خفته به دامن‌ها 
    جوان که می‌شود
    به کوتاهی یک فروردین  
    می‌گذرد!
    و چون فرا گیرد
    چگونه زیستن را
    ناتوان می‌شود
         با پیری‌اش!.
    (۱۴)
    بهار
    چه ماه زیبایی دارد
               به نام فروردین!
    با درختی که  
    رنگ به رنگ می‌شود و
    با آواز پرنده‌ای
    قد می‌کشد!
    با خیال سبز فروردین!.
    (۱۵)
    گل سرخ!
    گل سرخ!
    سپیده‌دم است!
    برخیز و باز شو!
    تو با نام‌های بسیاری 
                   روییده‌ای!
    با علفی گره خورده‌ی 
    دوشیزه‌ای 
    که نام‌های بسیاری
    بر تو خوانده و
    آن‌همه آرزو!
    و این همه بهار سرخ!.
     
    گردآوری و نگارش:
    #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۱۹۶۲ در تاریخ جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ۱۲:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    حسین شفیعی بيدگلی
    جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۱۰
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0