سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        پول حرام خوردن نداره
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۱۷:۰۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۸۱ | نظرات : ۱۰

        پول حرام خوردن نداره
         
        درمسیرِخانه، وانت هندوانه فروشی را دیدکه بالای وانت اش درشت نوشته بود ۲۰۰۰ پیش خودش گفت: کیلویی دوهزارتومان قیمتش خوبه ، بِایستم بخرم . موقع حساب کردن دید درترازوی دیجیتالی اش ۲۵۰۰ تومان را زد . پرسید : مگه کیلویی دوهزار تومان نیست ؟
        فروشنده با بی ادبی گفت : چشاتو بازکن نوشته ۸ کیلو ۲۰۰۰۰
        دقت که کرد یک صفر کوچولو شبیه نقطه را دید که نسبت به باقی صفرها ، نقطه ای مینمود . یک هشت کوچک هم گوشه ی مقوا را احساس کرد که بیشتر شبیه فلش بود تا ۸ ، درهرحال با اینکه حس خوبی به فروشنده نداشت کارت بانکی اش را به او داد . او هم درحالیکه خودش را مشغول حرف زدن با دوستش نشان میداد وخودش را به کوچه ی علی چپ زده بود خیلی سریع عددی را زد ودرحالیکه خریدار را دید هنوز ایستاده ، با بی ادبی گفت : امر دیگه ای باشه ؟
        خریدار گفت رسید ؟ با بی میلی رسید را داد .
        درحالیکه هندوانه های سنگین  را حمل میکرد و بسمت ماشین اش میرفت ، در تاریکیِ شب ، زل زد به رسید بانکی . حس بدی به اودست داد . ازپشت سرش احساس کرد کسی به کسی دیگرمیگوید : زود باش سوار شو دیگه  ! خریدار یک صفر اضافی در رسیدش را دیده بود . تا خواست  عکس العملی نشان دهد وانت آبی نیسان گازشوگرفت و حرکت کرد . او به سمتش رفت و بلند گفت : اشتباه حساب کردی .
        وانت که از کنارش که میرفت ، فروشنده گفت : وِر نزن حال داریا .
        ماشینش رو روشن کرد و به دنبال وانت رهسپار شد .
         
        خیابان خلوت بود و نسبتاً کم عرض . حالت تعقیب و گریزی ایجاد شد .
        خداخواهی شد  یکباره چند ماشین بعلت عبورِ آرامِ  یک پیرمرد متوقف شدند و راننده ی وانت  درحالیکه حواسش به عقب بود با ایستادن ماشین ها مواجه شد وترمز وحشتناکی کرد وبرای اینکه به ماشین جلویی برخورد نکند ماشین را از مسیر مستقیمش منحرف کرد و اینقدرتو فکرموضوع جرم اش بود متوجه نشد و با ماشین پلیسی که کنارش بود برخورد کرد .
        مأمور که پیاده شد ، آنها گفتند : سرکار دروغ میگه ما دزد نیستیم .
        ماشین تعقیب کننده ، تازه رسید وخریدار، سریع پیاده شد و به سمت آنها دوید و به پلیس گفت : اون مبلغ کارت را زیاد کشید و داشت فرار میکرد .
        پلیسِ هوشیار گفت : میدونم ، خودشون گفتند که دزدند . پلیس ادامه داد : من که  این بنده ی خدا را ندیده بودم ، خودتون خودتونو لو دادید . ماشینو بزن کنار !
        آنها تا خواستند خودشان را به موش مردگی بزنند ، با تَشَر سرهنگ پلیس  مواجه شدند . ماشین در کنار خیابان آرام گرفت .
         
        درکلانتری آنها گفتند : اشتباه شده. مأمورگفت : الآن معلوم میشه ، و پس ازاستعلام از مرکز، با شکایات دیگری که مشخصاتشان باآنها میخوانْد مواجه شدند وبرای همین هندوانه فروش ودوستش بازداشت شدند.
        .
        .
        همسرهندوانه فروش همانروز به او اطلاع داده بود که موعد پرداخت اجاره بها تا فرداست  وگرنه  فردا قانوناً صاحبخانه میتواند نسبت به تخلیه ی خانه اقدام کند . هندوانه فروش هم یک میلیون تومان را برایش کارت به کارت  کرده بود که همسرش بتواند با پرداختِ  این مبلغ حداقل ، رضایتِ ضمنی صاحبخانه را بدست آوَرَد وهمسرش نیز صلاح دیده بود که برای دریافتِ رسیدِ پول ، پول را دستی به صاحبخانه تسلیم کند که سند پرداختی در دست داشته باشد که درقبال حکم تخلیه با مدرک عمل کرده باشد .
        خانم ، درمسیرِرفتن بسمت دستگاه عابربانک، وانت سبزی فروشی را دید و ده هزارتومان سبزی خرید.  کارت را داد و رسید هم نگرفت . وقتی به ATM رسید تا  پول نقد دریافت کند ، دستگاه  اعلام کرد : موجودی کافی نیست. تکرار کرد ، پاسخ همان بود. اما او که ازقبل یه مقدار پول تووی کارت اش بود ، پس چه شده بود؟ نگو سبزی فروش سبزی را صدهزارتومان حساب کرده بود . وقتی سراسیمه به سمتش دویده بود ، او گریخته بود .
         
        هندوانه فروش وقتیکه آزاد شد،باصحنه ی بسته بندیِ وسائلِ آماده جهت اسباب کشی مواجه شد .
        بچه اش را ندید . حالِ بچه‌ را پرسید و همسرش گفت : توی اتاق خوابیده، مثل کوره در تب داره میسوزه هر کار میکنم تب اش پایین نمیاد . یه مقدار دارو تووی خونه داشتیم دادم خورد ، ولی پول نداشتم ببرمش دکتر ، و ماجرای سبزی فروش وانتی را برای شوهرش به همراه چندتا لیچار، بازگو کرد .
        هندوانه فروش دلیلِ اینهمه کلافِ سردرگمِ زندگی اش را که پُرازگره بود و اینکه زندگی اش هِی به خِنِس میخورد را بیشتر حس کرد .
        دیدنِ آن واویلای اسباب کشی و فرزندی که همچنان در تب میسوخت ، اشک هندوانه فروش را درآورد
        توی دلش به خود لیچار بار کرد و گفت : بیراه نیست که میگن پولِ حروم خوردن نداره .
        او دیگر کاملاً فهمیده بود که چرا هرچه  میدود به جایی نمیرسد و انگار دنیا زیر پایش همچون تِرِدمیل و دوچرخه ثابتی شده بود ولی ، لجبازی و جهالتِ سیاهش باعث میشد که به ظلمتش اعتراف نکند .
         
        هندوانه فروش یکباره یادِ دوستش افتاد. دوستش راننده ی تاکسی بود . دوستش عادت داشت که همیشه از اهمیت مالِ حلال بگوید و همیشه میگفت پول حرام خوردن نداره . افتخارش این بود که یک روز جنسی را که صدها میلیون تومان ارزش داشته را درماشینش یافته و با یکروزِتمام جستجو توانسته  صاحبِ آنرا با بدبختی بیابد و به او برگرداند . صاحبِ آن جنس  نیز که مرد ثروتمندی بوده و مدیرعامل یک شرکتِ بزرگ ، راننده ی تاکسی را به پاداشِ امین بودنش ، با بیمه و حقوق چند برابرِعایدیِ ماهیانه ی قبلی اش استخدام کرده و دیگر زندگیِ خوبی دارد .
         
        همسرش هم بخاطربچه ی بی گناه اش که داشت به آتش حماقتِ پدرش میسوخت و زندگیِ به یغما رفته ی خودش ، قطرات اشکهایش یکی پس از دیگری بر گونه های زجرکشیده اش لغزید .
        راستی باید چه میکرد ؟
        مسلماً تغییرِ نگاهِ شوهرش ، راهگشای زندگیِ سراسر نکبتشان بود .
         
        بهمن بیدقی 99/6/2

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۱۰۹ در تاریخ سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۱۷:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۰۳
        سلام و درود فراوان بر استاد بیدقی بزرگوار
        بسیار
        عالی
        بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۳۱
        باسلام وعرض احترام آقای شهنی بزرگوار
        سپاسگزارم از حضور سبز و ارزشمند و نظر پر از لطفتان
        ایامتان خوش و سرسبز
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۲۲:۵۰
        درود برشما جناب بیدقی
        بسیار عالی
        و زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ ۲۳:۰۲
        دروباره داستانت را تا اخر خواندم جناب بیدقی
        خیلی عالی واموزنده بود لذت بردم واقعا اموزنده
        وبسیار جالب بود موفق باشید خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک


        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۰:۱۹
        باسلام وعرض احترام آقای فتحی بزرگوار
        سپاسگزارم از حضور سبز و ارزشمند و نظر پر از لطفتان
        ایامتان خوش و سرسبز
        ارسال پاسخ
        محمد پناهی
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۱:۴۰
        خندانک بسیار خوب و عالی
        موفق باشید.
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۳:۲۳
        باسلام وعرض احترام آقای پناهی بزرگوار
        سپاسگزارم از حضور سبز و ارزشمند و نظر پر از لطفتان
        ایامتان خوش و سرسبز
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۹:۲۰
        درود های فراوان ادیب فاضل جناب بیدقی عزیز وارجمند
        بسیار شیوا ودل نشین
        قلمتان مانا
        کامیاب ومستدام
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۱۴:۳۵
        باسلام وعرض احترام جناب استاد معینی بزرگوار
        سپاسگزارم از حضور سبز و ارزشمند و نظر پر از لطفتان
        ایامتان خوش و سرسبز
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۲۲:۳۷
        جناب بیدقی هزاران درود بر شما
        سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باشد
        واقعا" گل گفتید
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0