سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سیروس رادمنش
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۵۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۸۸ | نظرات : ۲

        سیروس رادمنش
        سیروس رادمنش شاعر نوپرداز معاصر ایرانی در روز یکم بهمن ۱۳۳۴ در روستای بن‌آسیاب از توابع هفتکل به دنیا آمد و دوره تحصیلی خود را در مسجدسلیمان تا مقطع دیپلم سپری نمود و سپس برای اخذ دیپلم هنرستان فنی در رشته مکانیک به اهواز رفت و پس از آن موفق به گرفتن دیپلم ادبیات نیز شد.
        در سال‌های قبل از انقلاب آثاری از این شاعر برجسته، در نشریات ادبی همچون: تماشا، دنیای سخن، آدینه، کلک، عصر پنجشنبه و... نیز، نشریاتی در کشورهای سوئد و فرانسه به چاپ رسیده‌ است. علاوه بر نشریات در کتاب "شعر به دقیقه اکنون" نیز اشعار او چاپ شده‌ است. رادمنش علاوه بر شعر شناخت و اشراف مثال زدنی از دیگرِ هنرها داشت. از وی مقالات متعددی در خصوص موسیقی، سینما، نقاشی و رمان در دست است که تنها تعداد معدودی از آنها به صورت پراکنده در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. آشنایی و شناخت رادمنش از فلسفه در اشعارش بازتاب داشته است. 
        وی در سال‌هایی پایانی عمر خود، به فعالیت مطبوعاتی پرداخته بود و سردبیری چند نشریه ادبی را بر عهده گرفته بود. رادمنش برای شاعران هم نسل خود و نیز شاعران نسل بعد، همواره به مثابه‌ی آموزگاری توانا بوده است. وی یکی از بنیانگذاران موج شعری ناب است که در سال ۱۳۵۷ توسط "منوچهر آتشی" در مجله تماشا به دنیای ادبیات معرفی شد. رادمنش آخرین مدافع شعر ناب و نامگذار شعر میتراییک بود.
        اين شاعر ۱۷ شهريور ۱۳۸۷ چشم بر جهان فروبست و در بهشت زهرای هفتكل به خاك سپرده شد.
        مجموعه "به نامی كه ديگر نيست" حاصل شاعری رادمنش در سال‌های دور و نزديك است كه از سوی انتشارات آوا نوشت در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسیده است.
        - نمونه اشعار:
        )
        آویشنی که می‌سوزد
        آویشنی که می سوزد در پر چین‌های سپید
        که سطح آب‌ها را می‌برد و حباب بر می‌افروزد
        ستاره‌ی نمک در دهان دارد.
        جامه از خزاب، زلف از نیم سایه‌های بید،
        طوق گریزانش نوارینه رفته تا تپه‌های دور.
        چون رخنه می‌کند در مه
        دشنام سرب است در باد و
        پشنگ بعد از مرگ،
        یک شهیه‌ی دور
        که لشکری محو را می‌کِشد دنبال.
        )
        پذیرفتم
        تا نصف‌النهار سبز عشق
        سینه بر خارای کبود
        برکشم و بیابم
        ترانه‌ای که بوی تو دارد
        با هودجی که رفت از خواب دارد
        می‌بینمت کنار دل
        که زلف می‌دهی به شبنم
        و مرغان منقار کشیده ز شانه‌هات
        به جستجوی سپیده می‌رهند
        تا بیابمت
        می‌دانم آن ستاره
        در زخم می‌نشیند
        و تاریک می‌کند
        روزانی که به رویا دارم.
        )
        دردا كه شاعران تنها به راه گور زیبایند
        کنار خورشید
        ترانه‌ی تاریکی دارند و شب
        ستاره‌ی مادرست
        آن پرنده‌ی پَر باخته بر بام سوختگان
        آن واژه‌ی بادبُرده
        در ارغوان نام
        جام خدایان بر بام اتنا
        عطر تلخ سقوط در مشام قوش
        دردا كه شاعران
        رودها به قله می‌برند و کس فهم نمی‌کند
        چگونه در میان دره‌ها می‌خوابند
        جا كه سپیده‌دم
        از گونه‌های روح نَمِ خواب می‌گیرد
        در کفن مردگان زیبایند و
        به راه بدر
        گم‌کردگان مادرند
        تنها به راه شور
        دردا كه شاعران
        زیبایند.
        )
        تاریک که می‌آیم
        تاریک که می‌آیم
        از خمان دل
        زخمی از گلوی سپیده دارد
        گیاهی
        که خواب جوانه می‌بیند
        ای ماه!
        خراب که می‌شوم در بادها
        دورترین ستاره
        مرا می‌پاید و
        گریه می‌آموزد!
        )
        از کبودای عشق
        برهنه از کبودای عشقم
        که از تفکر آب
        زخمی همیشه جاری
        مرا
        تطهیر می‌کند
        تا آبی‌تر از دریای پسین‌گاهان
        نماز خویش را
        پایان برم
        برهنه از کبودای عشقم و
        سینه گاه آسوده‌ی تو را
        ای سپیده‌ی ساکت
        همواره دورتر می‌بینم!
        )
        از اقلیم بی‌علف
        دیگر بار
        از اقلیم بی‌علف
        ستارگان بی‌ساحل را
        من
        به خانه می‌برم
        با دستی به گریه و
        دلی
        بسان آب
        غربت دریای مرا
        تنها
        سپیده‌ی منتظر می‌داند و
        درخت بی‌آواز
        که "حق" را
        لب خاموش
        شیواتر می‌گوید.
        )
        بیستون در باران
        یالی افشانده بر کتیبه‌های پارسی
        گرفته ابرها به زیر بال
        تشتر نژاده،
        گل‌ها آورده
        --پرده‌های آذرخش و در او
        بانو در ململ ابر
        سدر سوزان و اسپند سیاه
        بوی سفید کندر و
        ساتن مه
        پیک‌ها گرد آمده تن می‌شویند
        در استخر تاقبستان
        از ژرفای خویش می‌نگرد
        آناهیتا!
         
        جمع‌آوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رهـا)
        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        منابع
        - سایت اینترنتی خوز نیوز: 18 اسفند 1392   
        - وبلاگ کلاه کلمنتیس : 7 مرداد 1389
        http://t.me/NeveshtayRozamad
        - ویکی‌پدیا فارسی. 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۴۴۵ در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عیسی نصراللهی ( سپیدار )
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۳۶
        سلام

        در متن و بیوگرافیِتان اسمی از منوچهرِ آتشی آورده شده است
        زنده یاد منوچهر آتشی با وجود اینکه نزدیک به عصر نیما زیسته و دارای آثار زیبا و دامنه یِ ناتورالیستیِ غیرقابل انکاری در سروده هایشان هست و از سویی از احساس و عواطف والایی برخوردار بوده ولی به نظر میرسد که آثارشان کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. گواهش اینکه شاید در این سایت خیلی ها اسم این شاعر ارزنده را حتی شوربختانه نشنیده باشند!
        اشعارِ منوچهر آتشی آکنده است از نوستالِ بی بازگشت و کوهستان و دشت و کودکی و آن خاطرات زیبایی و گاهی ماورایی که جامعه یِ ادبیات کشورمان بطور درخور و شایسته ای نامِ ایشان را نشناسانده است.
        شاید بتوان منوچهر را در کنار رحمانی و شاملو و سهراب و اخوان گماشت لیکِن این امر در ظاهر اتفاق نیفتاده است. احتمالا هم استانیِ ایشان یعنی علی باباچاهی نیز کم شاعری نبوده که متأسفانه اسمی از این دو بزرگوار آنچنان بر پیکره یِ شعرِ موجود حک نشده است ( زنده یاد آتشی، بیشتر البته)

        شعر ایشان دارای چند جنبه گرایی نیز هست که میتوان گفت که بِسانِ سهراب اشعارش در بطن و متن و حرکات اعتراضی اجتماع محور نبوده و همین دوری از مسائلِ سیاسی و تابوهایِ جامعه شمول باعث گردیده که آنچنان اسمی از آقای آتشی در وادیِ خواستگاهِ اصلاحات و اعتراضاتِ اومانیسمی و سوسیال محور و اشعارِ معاصرینی چون نیما و شاملو و اخوان و رحمانی و فروغ و غیره برشمرده نشده است.

        اما بزرگ بود و پُر از احساس و دارایِ حتی روش و سبکی منحصربفرد.
        بنظرم شاید اگر تبلیغات و رسانه یِ شایانی از ایشان حمایت میکرد و اشعارش در بعضی کتب آموزشی چاپ میشد و وقعی به نامِ نیکشان نهاده میشد، زنده یاد منوچهر آتشی را هم اینک والاتر از این جایگاه میدانستیم و می یافتیم و میخواندیم. افسوس.

        به یاد می آورم که یکی دو هفته از مرگِ جناب آتشی گذشته بود که برایِ پاسداشتِ خدمات ادبی ایشان، شب شعر باشکوه و شایسته ای در آمفی تئاتر دانشکده یِ فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران اهواز برگزار گردید و آن موقع با وجود اینکه بنده جوانی خام و تازه کار بودم ولی به آن مجلس عظیم جهتِ خوانش شعری دعوت گردیدم که در آنجا سروده یِ زیر را خواندم:



        به روزِ روشنَم
        در گذرِ تنگناها
        دو سواری که خندیدند
        بر سیاووشِ پاک
        به باورداشت شاهان-کاووس-
        اقبالِ تندیسِ سیاه را با انگشتانِ خون گرفته یِ اهریمن
        نشان از فتحِ انگشتِ بریده یِ سیاووش میدادند
        راهبانِ بد عقیده ام
        آی فربه یِ اندیشه های خشک
        _مُرده اید،مُرده
        تابوت بیاورید با کفنِ وطنم
        ایرانِ مَن
        اهورا زاده ام
        سلیمِ بردبارِ خویش
        در گردابِ غرور خدایی
        سوخته ای
        و
        به روز روشنم
        فاحشه یِ روسپی را سر بُریده ای
        از کردار بیهوده یِ پست؟
        هرگز نهراسیم
        نهراسیم
        که ابراهیم شاهِ من
        به روزی دیگر و بامدادی دیگر
        برق را میکارد
        و
        شیونِ نو عروسِ خردسالِ خیال
        را سور میبخشد
        چه باشد
        چه باشد؟
        که دگر این قومِ گنگِ تار و مار
        بامدادان
        بر قلب ستارگان به چه کار آید
        تا سوگواران
        بر فرازِ غمی بزرگ
        از خونِ فرودی بگوییم
        که نمرده است؟
        فرود...هرگز...نمی میرد



        ____________________________

        خوانده شد در مورخه ی ۸۴/۹/۱۲ آمفی تئاتر دانشکده ی مهندسی دانشگاه اهواز_ بزرگداشت منوچهر آتشی
        نصراللهی

        یادش بخیر
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۰
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0