سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    نوتیفیکیشنِ بی احساس_ زادروزنوشت
    ارسال شده توسط

    مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)

    در تاریخ : شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۷۵ | نظرات : ۱۲

    یه دلشوره‌ی ممتد
    یه خستگی طولانی
    که خمیازه‌های پی در پی هم چاره‌ا‌ش نیست

    ساعت هشته بیدارم؛ با اینکه دیشب ساعت سه خوابیدم. نوتیفیکیشن ۵ تا پیام روی گوشی گوشه‌گیرم؛ پیامای به درد نخور بانک و اداره و همراه اول و... که هیچوقت تبریکشون برام اهمیتی نداشته.
    اون غم غریب هر ساله که روز تولدم چمباتمه میزنه روی قلبم، امسال بیشتره؛ توی اپیدمی کرونا که هزاران نفر رو قتل عام کرده و آغوش‌هامون رو زندانی تنهایی.

    اینکه نمیتونم عزیزانم رو بغل کنم یا حتی دستای سرد نیازم رو توی دستای گرم پرمهرشون بذارم و هزار فکر و خیال دیگه که از نظر دیگران به من مربوط نیست؛ امّا داره توی ذهنم می‌لوله و دلم رو غمگین می‌کنه...
    دردای سرزمینم توی رگای احساسم جریان داره، وقت و بی وقت.
    اینکه دغدغه‌ی هشتگها شده اعدام نکنید؛
    اینکه صفحه‌ها پر شده از عکسای جوونا و کودکا و نخبه‌های این سرزمین
    و یه عالمه داغ، لحظه‌های هموطنام رو دوزخی کرده و گاه و بیگاه آه بلندی می‌شه که مثل بختک میفته روی لبخندام
    سایه‌ش میفته روی شادی روز تولدم که امسال اولین سالیه که زیر یه سقف با تو میتونم جشن بگیرم...

    بلند میشم، از این سایه‌های تاریک حتی موقتی فرار میکنم.
    پنجره‌ی دلتنگیمو رو به آفتاب مرداد باز می‌کنم، چای دم می‌کنم تا خستگی از تن صبح دلتنگیم بره بیرون.
    مربای امید به کاسه‌ی آرزوهام برگرده و یکی از مهمترین آرزوهام وقت فوت کردن شمعِ دغدغه‌هام تولد واقعی خوشبختی باشه توی سرزمینی که خزرش رو گذاشتن توی دامن روسیه و خلیج پارسش رو به همه چی خورای چین سپردن...

    گاهی میگم کاش این دنیا تموم میشد و همه‌ی عزیزای رفته برمیگشتن. میعادگاهمون فقط پرچین رویا نبود.
    بازم توی آغوش مشتاقمون پیدا میشدن و برمیگردوندن خوشبختی گمشده‌مون رو، باورای ترک‌خورده مونو، کاش بازم قهقهه‌های کودکی جاشونو به هق‌هقای پنهونیمون می‌دادن؛
    اینجا میشد همون بهشت رنگی واقعی، نه سراب بهشت موعودی که  لحظه‌‌ لحظه‌ی زندگی الانمون رو هم گرفته...
    با وجود بغضی که گلوی غزلم رو گرفته، هزاران شُکر، شِکرِ چایی دلتنگیم می‌شه که همه‌ی عزیزانم تندرست کنارم هستند و عطر بودنشون هوای زندگیمو پر کرده؛ صداشون هنوز آواز دلنشینیه که تازه به تازه تکرار می‌شه و تیک‌تاک تکراری ثانیه‌هامو به قافیه‌ی آرامش می‌سپاره...

    مامان مهربونم، بابای پرکشیده‌ی جاویدیادم، از به دنیا آوردنم ممنونم

    وقتشه به نگاه غزلخون عزیزانم برسم، به تپش‌ مهربونی بودنشون و به لاله‌ی گوششون که منتظر شبنم صدای منن
    پس تا درودی دیگر بدرود
    ‌من از تریبون این نوشته اعلام میکنم که

    مهربونای زندگیم!
    دوستتون دارم و براتون بهترینها رو آرزو دارم...
    مهناز نصیرپور
    24 مرداد 99

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۰۲۵۵ در تاریخ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0