شعرناب

نقد چه شد ؟!

اولش بگم که یادداشتم مستقیمن مربوط به هیچمطلبی از کسی نمیشه فقط یک تداعی معانی برام شد تا این نکته رو بگم:
اصولاً آدم عاقل چه مرضیداره که شعر یا مطلبی رو که میخونه بدون این که از آدم بخوان نقدش کنه و صاحبش رو (اگه ظرفیت نداشته باشه) باخودش دشمن کنه که بد آدمو بگه یا باهت قهر کنه و تورو تو لیست سیاهش بندازه..؟
خوب بنظرت مورد داره داشته باشه ولش کن هیچی نگو برو بیرون. وانگهی تازهچه اشکالی داره یه خسته نباشیدی بهش بگی و بهش محبت کنی.. ؟
من تا حالا ازین تجربه ها خیلی اندوختم و دیگه هم حاضر نیستم تجربه رو تجربه کنم!
آره این نکته ای بود که دوست داشتم برای همه نقد نویسا هدیه ش کنم. البته من خودم از نقد خوشم میاد بخصوص هرچه تند و تیز تر باشه!
خوب حالا چی شد که یاد این نکته افتادم؟
چند وقت پیش (حدود ده سالی میشه) کتابی از عبد الرحمان بدوی مصری خواندم (حالا مرحوم شده) که می گفت پنجاه کتاب به عربی نوشتم یک نقد نیامد یک کتاب به فرانسه نوشتم پنجاه نقد دریافت کردم حالا تصمیم گرفتم ازین ببعد فقط به فرانسه بنویسم.
جناب استاد / سرکار علیه خانم
یادتونه یه استادی یه موقعیدغدغه نقد داشتیه حرکت خوبی هم کرد ولی آخرش وارفت و به جایی نرسید.
مسأله مسأله بلد بودن یا نبودن نقدنویسی نیست ... مسأله جانیافتادن فرهنگ آن است.
واقعیتش اینه که ما از چخان خوشمان میاد و دوس نداریم کسی برما اشکال بگیره. از شدت خودپسندی فکر می کنیم دانای جهانیم.
متأسفانه همان هایی هم که خیلی ادعا دارن از نقد شدن خوششان نمیاد می رنجن. متشکرم!


0