شعرناب

دوست کیست


الف یعنی ادب دال یعنی دلدادگی با یعنی بینش
بدان که ادب دلدادگی بینش می‌خواهد. و طلب وصال ادب ارادت.
دوستی ادب ارادت می‌خواهد وعشق اراده‌ی طلب
پرسید: دوست کیست؟
دوست داشتن دلخوشی، و دلخوش داشتن به دوستی.
مودت همچون ریشه‌های انجیر بتن وجود را می‌پوکاند.
از دل خاکی چه می‌ماند که ریشه‌های حب در همه‌ی منافذش جا خوش کرده است.
و میوه‌اش در گرمای تموز شیره شیرین می‌کند.
در حالیکه قبل از آن میوه‌اش گس و نارس و تلخ است.
دوست داشتن گاه تلخ است و گاه شیرین.
گرمی آغوش محبوب شیره‌ی محبت را شیرین می‌کند.
و نبود گرمای حضورش میوه محبت را گس و نامطبوع می‌کند.
وقتی که محبوبت نیست و بیوفایی می‌کند. ناخرسندی وجودت را می‌آشوبد وتلخ می‌شوی.
و وقتی که در جوار حبیب ساکنی قند می‌سابد دلت و عسل می‌شوی.
دوست داشتن طریقت فرشتگان و پریسانان نازک دل و نازنین است.
نشاید یک دمی بی دوست خفتن. نشاید دردمی با دوست سفتن...
دوست کیست؟
درد آشنای دادخواه
واسط قلب و ضمیرآشنا
سیرت صورتگر و همپای ماه
تالی عشق و نگاه بی ریا....
باز گویم دوست کیست؟
دوست شوری در دل و شیرینی ناخودآگاه نگاه
دوست نیست جز وجود ناخودآگاه میان ما و ماه...
دوست پنهان گشته در پیدای ماست
دوست؛ آذین بسته از شیدای ماست
بازگویم دوست کیست؟
دوست هرگز هست نیست
دوستی دستی برای بست نیست
دوست نایش باد صبا را می‌وزد
دربرش شوق لقا را می‌سزد...
11خرداد1392 حمید رضا ابراهیم زاده
کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


0