شعرناب

شهری پر از درد

در شهری که بانک ها قشنگترین ساختمانها را از آن خود کرده اند مردمش از فقر درد می کشند .. این شهر زیر بار درد رنگ ماتم گرفته است .. از دیوارها و نگاه آدمها غم میبارد .. بیهوده نیست چهره ها پر از چین وچروک است .. انگار همه به زندگی اخم کرده اند .. وقتی زندگی ترانه نمیخواند و صدای خواننده های شاد از کوچه و خیابانها بگوش نمیرسد مردم برای عزیز شدن دست به دامان غم و تنهایی میشوند .. اینجا لباس های رنگی بپوشی و با صدای بلند بخندی همه با تعجب برمیگردند و بهت زل میزنند .. بعضی ها از گرسنگی میمیرند و صدها نفر از غذای مرگان سیر میشوند .. عابران پیاده از شدت نداری برای گرفتن دیه عمدی تصادف می کنند و راننده ها برای یک مسافر بیشتر وسط خیابان روی ترمز می زنند و گاهی دق دلی نداشتن بنزین را با مشت زدن بصورت هم خالی می کنند .. در شهری که راننده ها بجای سلام بوق میزنند و پیاده ها بجای زبان با تکان دادن سر جواب میدهند هیچکس فریاد دیگری را نمیشنود .. تفریح جوان ها کشیدن دود شده و تبلت و بازی های کامپیوتری جای خانواده را در میان بچه ها پر کرده است .. بزرگترها حرف هایشان را با پیام بهم میرسانند و فست فود جای غذاهای خوشمزه خانگی را گرفته است .. در جمع ها بعد از سکوت گوشی های موبایل حرف اول را میزنند .. این روزها تغییر میخواهند و مردم احساس خوشبختی و آرامش فکری ..
عبدالله خسروی (پسرزاگرس)


0