شعرناب

خاطره

‌خاطره
می‌گفت

میسوزی
نه‌از‌سرما
نه‌از‌گرما
که‌از‌سوزِ
نظرِ
پوچ‌نظرها
و
نیشتر‌چشم
نظر‌تنگها
همین‌الافهای‌پاپتی
‌که‌خودرا
اهل‌نظر‌‌میدانند
و
هیچ
بارشان‌نیست
باور‌نداری
دستت‌بده
فالت‌بگیروم....
مجید‌بهلول.میثم


0