شعرناب

گوسفند

درک مستقیم من از یک شکل پیش نیامده
جای بحث هیچ اشکالی نیست
خوب می دانم پشیمان می شوم ولبخند هیچ واکنشی به گوسفندان بدون چوپان نخواهد داشت
مگر می شود یکباره از بره ای پرسید دنیای جویدنهایت کی تمام می شود ؟
مگر می شود از یک چوپان پرسید اگر روزی ناز ماه به سراغت نیاید گوسفندان را به گرگ محل خواهی داد
مهمتر از آن چهار روز چهره خود را در باد بپوشان وشبیه موج دریاشکلی از وحشت باش واین گونه شبیه باد ویا موج بودن شهامت می خواهد
با خود می اندیشی کدام بره موجب سرافرازی مادرش خواهد بود و یا کدام بزغاله آن قدر زیاده خواهی می کند که شاخ هایش را در شکم چوپان فرو برد
آهسته آهسته به هسته صحرا که نزدیک می شوی تنها خودخواهی بزغاله نیست که نمود می کند بلکه بره جوانتر زیباتراز همه می خواهد نیم متر از زمین فاصله گرفته به صورت منحنی فرود زیبایی داشته باشد
گنجشکی روی سر بره می خواهد تخمهایش را بارور کند گذشته از این گوسفندی دیرتر از همه می خواهد تجربه شب در صحرا را داشته باشد
تنها تاثیر گرفته از نی چوپان سگ ماجرای عاشقیش را برای گوسفندی که چوبدستی بر روی کله اش بود تعریف می کرد و نمی دانم سگ از این دست عاشق بازی ها چه لذتی می برد که آن را با آب و تاب برای گوسفند تعریف می کرد
وقتی سر صبحت باز می شود سر صبحت چیزهای دیگری از قبیل وهم وخیال نیز باز می شود و وهم چوپان نیازی به درک گوسفندان نبود وهمین برای سگ کافی بود که باهر میلی دوباره خودرا بارزتر وعاشقتر از همه قلمداد کند واینکه هر روز سگ مطابق چه چیز می خواست روزهای خودرا سپری کند


0