شعرناب

روح خسته و آزرده من

روحم آزرده و خسته است میخواهم ثانیه ای چشمانم را با خیال راحت از دنیا ببندم و مرغ خیالم‌ سوی هر دیاری پر بکشد‌‌‌.....
میخواهم از شر این سردردهای مزمن که هرگاه به تو فکر می‌کنم مرا احاطه می‌کنند و سست و بی جان بر زمین می اندازند رها شوم...
میخواهم یادت تبر به جانم نزند تا شکوفا شوم و در وقت ثمر بذر سوخته نباشم....
میخواهم دریچه ای پیدا کنم که بتوان‌ از این جهان عبور کرد و معنای حقیقی زندگی را یافت....
میخواهم دل نبدم به کسی و خود به بازوی غیرت و حمیت قله زندگی را فتح کنم....
میخواهم تنها باشم و به موسیقی هایی که در ذهنم نجوا می‌شود گوش کنم و زندگی رویاییم‌ را تصور.....
می خواهم........


0