شعرناب

خوابی عجیب

دیشب نزدیک سحر خواب دیدم خواب عجیب
خواب دیدم که شیون بلند شده از ایل
دنبال کسی می‌گردن مردمانی خیل
بعد به طرف قبری رفته‌اند با بیل
درش را باز کردن زود
مرد گم شده کنار مرده‌ای دیگر راست خوابیده بود برای همیشه مرده او
دیدن این صحنه در پیش چشم برایم سخت بود و آسان
مرگ در ذهنم ترسی داشت سخت , و مردن چه راحت
ما همیشه مرده‌ها را لای‌ پتو می پوشانید در تابوت
ابدا نمی‌گذاریم کسی آنها را ببیند سر سوزنی
به همین خاطر همیشه از مرده می ترسیم
و مردن برایمان ترسی دارد دهشناک
سوال کردم چرا داخل قبر رفت
گفته‌اند؛ ایشان هر سال خیرات فقیران را جمع می‌کند برای بابایش
و در دفتری در مقبره‌ی پدرش آنها را یاداشت به نام
این کار هرساله او بود ولی امسال دیگر برنگشت
چگونه در قبر رفت و سرش پوشیده همه حیران و متعجب اما دیگر شیون بود و شیون
گویا پدرش در قدیم بر مردم حکم می‌راند و حاکم
دیگر خواب از سرم پرید و در فکری فرو رفته ام عمیق
چرا نمی‌شود زندگی کرد همه در کنار هم به خوبی , راحت
مگر ما چقدر داریم برای این عمر کوتاه وقت
چرا مسلمان و مسیحی و یهودی وبودایی و چه و چه و چه ...
چرا نمی‌توانند در زمین خدا در آسایش بیارامند شب
ادیان مگر در پی چه در این خاک هر روز چشمان پر اشک
بریزد نباشد دوایی ز درمان این درد هر سال خلق
صهیونیسم , امپریالیسم , کمونیسم , شرق , غرب ,سرمایه داری , دموکراسی
اینهمه‌ تضاد منافع از کجا بر می‌آید چه آمد جز بد
مگر می‌خواهند چه از جان بشر
کی خسته از آفریدن بی‌پایان اینهمه بحران و خطر
چرا خون بشر در کاسه کرده و می‌جوشند ز سر
خلاصه سرتان را درد نیارم زیاد
پس از گذر از اینهمه‌ تاریخ , جنگ و درگیری و خون و خونریزی
رسیدم در آخر بدین صحنه چون نکته ای هست درآن ریز
نزارند ببینیم همان دست هایی که پنهان کنند دست خویش
دو درصد سوار بوده و می‌شوند بر نود هشت درصد میخی همراه دارندتیز
لای‌ زخم می‌‌کنند تا مرکبشان خوب سواری دهدنیز
گاهی با جنگ ادیان , گاهی با شک اذهان
گاهی با کشف امیال , گاهی با رسم اغفال
گاهی با اسب احساس , گاهی با خشم و اجبار
گاهی با نام احقاق , گاهی با کذب اغراق
گاهی به غول اخبار ، دارند ز طرح بسیار
اما،،،،،
به خدا پناه می‌بریم ما, که پناه بی‌پناهست
ز دو درصدی که وصلش چو جبال رشته کوه اش
اگر هم بگویدم درد ,که خدا شریک‌شان دست
چه کنیم به این دل ما، و زبان توبه جویش
آروین شهریورماه


0