شعرناب

سردرگم

سلام ای صبح.
ای ایینه ی روشن
سلام ای اسمان هر غروب من
سلام ای زندگی ای راز پنهان تا ابد ای درد نامعلوم
سلام ای کوه غم ای روزگار و سرنوشت شوم
سلام ای جهل و ای عقلم
سلام ای شادی و دردم
ندیدم در جهان جز تار و پودی گم
نه معلومست غم هایش
نه ثابت حال خوبش هم
نفهمیدم جهان بی ثبات ما چه نامش هست ؟
اگر رازش به تو شد عرضه ای روشن دل بینا
به من هم گو که نام زندگانی چیست؟
شعارش چیست؟
و فرقش با جهان مردگان در چیست؟
و انسان کیست؟


0