شعرناب

دل نوشته ای برای استاد


این نه شعر است بخوانی و بگویی به به
شرح دردیست که با همدم دل می گویم
لطفا همدردها نظر بگذارند
این حقیقت تلخ را
عمر گذران رفت وبه ما راه نشان داد
بربا خبران بهر بقا تیر وکمان داد
ایام شباب آمد وما غافل از آنیم
افسوس که برما لقب تازه جوان داد
ای کاش که از علم تو ما را علمی بود (به معنای پرچم
ای کاش که از گفت تو ما را قلمی بود
ای کاش در این جهل مرکب که در آنیم
بر آنهمه آثار نگاه کرمی بود
صد حیف که ما مست می ناب نبودیم
در راه حقیقت به تب وتاب نبودیم
تا مردن آسان به یکی گوشه نشستیم
خواهان خطر در دل گرداب نبودیم
این رسم بقا در دل فانی جهان نیست
صد درد از این جهل که در حد بیان نیست
باید که کمر بست به بیداری دانش
کین دست خود ماست ودست دگران نیست
اگر قرار است این دلنوشته نقد شود لطفا نقد محتوایی شود ممنون
حالا ببینیم اصلا کسی به این گذر می آد.


0