شعرناب

فصل گــــــــــــــــــــــــــذشته


توی فصل گذشته سخت بود خاطراتی که بهاشون زندگی می کنی بهت خیانت کنن مخصوصآ به جایی برسی که تمام روز برات بشه جهنم خیلی سخته سخت ...
از روزای که برای تو یه دنیا آرزو بودن اما امروز همون روزا برات مرور کردن عذابه همون روزایی که حکم یه دنیا رو برات داشت همون دنیایی که توی رویا دیواراشو از شمش طلا درست کرده بودی ولی یک قدم جلوتر باید باورت میشد همه اون روزا ساده بودی به طوری که فصل گذشته قدم به قدم خیانت کنارت بود تو نمی دانستی دستش در دست دشمنت بود چه حالی پیدا می کنی ...
نمی تونم اصلا فکر کنم توی فصل گذشته تو کنارم نبودی تا ببینی همونایی که کنارم بودن دستشون با دشمن سلام می کرد نمی دونی چی کشیدم سخته بگم از اونایی که بهام بودن جز اونا کسی نداشتم همونا منو فروختن به چی ؟
ای خدا نمی دونم فصل بهارم چرا زد شد پائیر رنگ بهارو گرفت زمستون جاشو خالی کرد تابستون زمستون شد.
نمی تونم نمی مونم نمی خوام برگردم به فصل گذشته همون فصلی که مرهم منو به نیستی کشونده مرگ نزدیک من منم نزدیک مرگ باید می رقصیدم...
نه دیگه به هیچ عنوانی با بر نمی گردم که چه بشه ای خدا تو که می دونی من تا مرز جنون رسیدم حالا چرا برگردم به جایی که منو به نیستی کشونده ای خدا تازه دارم می کنم عادت به تنهایی ای خدا آخر دنیا کجاست کجا....
نمی تونم اصلا فکر کنم توی فصل گذشته تو کنارم نبودی تا ببینی همونایی که کنارم بودن دستشون با دشمن سلام می کرد نمی دونی چی کشیدم سخته بگم از اونایی که بهام بودن جز اونا کسی نداشتم همونا منو فروختن به چی ؟
ای خدا نمی دونم فصل بهارم چرا زد شد پائیر رنگ بهارو گرفت زمستون جاشو خالی کرد تابستون زمستون شد.


0