شعرناب

من برگشتم...زنده تر از دیروز


سلام به دوستان و اساتید عزیزم
چند وقتی بود که به دلیل کسالت روحی فعالیت زیادی در سایت نداشتم و نظر و نقد نمینوشتم.تا اینکه هفته پیش به مسافرتی رفتم که هفت روز کامل از دنیای شلوغ و مدرن آدمها دور بودم و هیچ ارتباطی با موبایل و اینترنت برقرار نکردم.فرصت خوبی بود که خودم رو پیدا کنم و علی توکلی سابق و فعال بشم.
خلاصه از این که چند وقت فعالیتی از من ندیدید معذرت میخوام و بهتون قول میدم که دوباره با نقد های خودم مهمون بهتربن هاتون باشم فقط قول بدید که از زبون تندم دلگیر نشد دست خودم نیست تنده دیگه
این همه یه مطلب عاشقانه که خیلی به دلم نشست تقدیم شما.حتما نظرتون رو بگید:
دارم راه میرم...
یهو یه صدایی میاد...
_ داداش یه عکس از مامیگیری؟
_ منم میگم چرا که نه؟
دوربینو حاضر میکنم که چشمام میخوره به تو...کاره دنیارو ببین،من باید از تو وو کسی که تورو ازم دزدیده عکس بگیرم...
سعی میکنم به روی خودم نیارم
اما،جالب اینجاست،تو حتی منو نمیشناسی...
من همونم، فقط موهامو بلند تر شده مثل روز های تلخم ، چهره ای که شکسته شد جوانیش بر باد رفت ...
پیرش کردی ...
مثل قدیما لبخند رو لبام نیست...
صورت همیشه صافم حالا پر از ریش شده ...
شایدم کلا یادت رفته من کیم...
چه توقعی دارم...
ولی تو هنوز مثل گذشته زیبایی ...
یادش بخیر میگفتی نمیتونی کسی رو جز من به اغوش بکشی
امروز خودم عکسش را گرفتم
_ داداش اون دکمه هستش
_ بله بله ( چیک چیک)
چه لب خند زیبایی زدی
مثل همون روز که زدی تو سینه ام گفتی تو یه دیونه ای دیونه !!
_ داداش ممنون خیلی حال دادی
_ خواهش میکنم قابلی نداشت
راستی عشقم قابل نداشت ؟؟
یا ثبت خاطره شما هااا؟؟
یا تنها بودن هایم
اره قابلی نداشت
راستی داداش نوش جونت !!!


0