شعرناب

حادثه

من شدم لشکری از حرف که در مقابلت، واژه آرایی کردم.
و تو شدی تصویری از درد،
عمیق و متلاطم.
از آنچه که در من میگذرد.
مانند آیینه، مرا به من نشان دادی.
لکنت وجود لرزانم را فرا گرفت
شکست خوردم.
و تو هم شکستی، ترک خوردی و ریختی.
رفتن تو منِ من را با خود برد.
حال،
دیوانه ای بی غم ام.


0