نامه ای به تی تی جاننامه ای به تی تی جان امروز که ما، اولین ماه تابستان را پشت سر می گذاریم، برگهای جوان ِ درختان، کمی رنگ باخته اند و گلها، با هر بادی گلبرگریزان شده اند پرستوها جوجه هایشان را به پر ِ پرواز، آماده کرده اند تا از وابسته بودن بیرون بیایند و باغ با همه توانایی ها، میوه هایش را به عاشقان زندگی، هدیه کرده است ماهی های بازیگوش در تندی آب سینه بر قلوه سنگ ها می سایند و جسورانه خلاف آب را شنا می کنند قورباغه ها در این شب های مهتابی و دلچسب دست یارشان را می گیرند و در کنسرتی به وسعت برکه ها و تالاب ها رقصی شکوهمند را بر اندام خود می نشانند و ماه چراغ ِ روشنانیی عشق بی نظیرشان می شود حتا ستاره ها هم در این ضیافت شادمانی، در آسمان می درخشند می رقصند و چشمک می بارند آخر، تابستان فصل بلوغ طبیعت است و خوشحالم که تو هم پخته شده ای و می شود تو را گاز زد تی تی جان تو آن زمان که غنچه ای بهار را، زایمان می کنی وقتی که تی تی می شوی طبیعت، دستت را می گیرد و تاتی تاتی، در جای جای ِ جان و جهانش فرش زیبایی می گستراند تا آرام آرام باد گلبرگ هایت را به نوازشی تکان بدهد و میوه بر درختان بنشاند آه تی تی جان تی تی جان دوست دارم دوباره بهار بشود و من تو را چون غنچه ای در دست بگیرم بو بکشم و ببوسم دوست دارم وقتی که گلبرگ باز کردی و تی تی شدی گلبرگ های تنت را لمس کنم و از بوی خوشش لذت ببرم و آنگاه که میوه و بلوغ شدی تو را با اشتها گاز بزنم و بخورم و این روزها تو خوردن داری تی تی جان و خوردنی هستی نوش جانم و نوش جان همه ی عاشقان، که تی تی شان را دوست دارند احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی ) در گویش گیلکی، به شکوفه می گویند، تی تی تاتی تاتی یعنی سلانه سلانه
|