شعرناب

نامه ای به تی تی جان

نامه ای به تی تی جان
امروز که ما، اولین ماه تابستان را پشت سر می گذاریم، برگهای جوان ِ درختان، کمی رنگ باخته اند
و گلها، با هر بادی
گلبرگریزان شده اند
پرستوها
جوجه هایشان را به پر ِ پرواز، آماده کرده اند تا از وابسته بودن بیرون بیایند
و باغ
با همه توانایی ها، میوه هایش را به عاشقان زندگی، هدیه کرده است
ماهی های بازیگوش
در تندی آب
سینه بر قلوه سنگ ها می سایند و جسورانه
خلاف آب را شنا می کنند
قورباغه ها
در این شب های مهتابی و دلچسب
دست یارشان را می گیرند و در کنسرتی به وسعت برکه ها و تالاب ها
رقصی شکوهمند را بر اندام خود می نشانند
و ماه
چراغ ِ روشنانیی عشق بی نظیرشان می شود
حتا ستاره ها هم
در این ضیافت شادمانی، در آسمان می درخشند
می رقصند و چشمک می بارند
آخر، تابستان فصل بلوغ طبیعت است
و خوشحالم که تو هم پخته شده ای و می شود تو را گاز زد
تی تی جان
تو آن زمان که غنچه ای
بهار را، زایمان می کنی
وقتی که تی تی می شوی
طبیعت، دستت را می گیرد و تاتی تاتی، در جای جای ِ جان و جهانش
فرش زیبایی می گستراند
تا آرام آرام
باد
گلبرگ هایت را به نوازشی تکان بدهد
و میوه بر درختان بنشاند
آه
تی تی جان تی تی جان
دوست دارم دوباره بهار بشود و من تو را چون غنچه ای در دست بگیرم
بو بکشم و ببوسم
دوست دارم وقتی که گلبرگ باز کردی و تی تی شدی
گلبرگ های تنت را لمس کنم و از بوی خوشش لذت ببرم
و آنگاه که میوه و بلوغ شدی
تو را با اشتها گاز بزنم و بخورم
و این روزها
تو خوردن داری تی تی جان
و خوردنی هستی
نوش جانم
و نوش جان همه ی عاشقان، که تی تی شان را دوست دارند
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
در گویش گیلکی، به شکوفه می گویند، تی تی
تاتی تاتی یعنی سلانه سلانه


0