انشاء
" برای کارکنان بیکار "
در مکتب کدام قدیس به ورطه باور رسم
علم بهتر از نان است
در سایه سار تار آزادی .
مزرعه آرزوها درو می شود
بر تیغه تردید علم؛نان و آزادی
آرزوی خردینی ست
پندار دیدار نان این زمان.
بازتاب شعله هزار رنگ زندگی ست،نان
نان،نان، نان و دیگر هیچ
جلای آتش نرمباد زندگی پاییزیست
گره خیال سینه آسمان ست
گرده گاه غم آلود نرمخند کودکی ست
که برای آن شانه هاش به لرزه می دود
نان،آری نان،تنور زندگی ست
کاروان شوق نگاه کودکانی ست
که با چشمان چون دو سکه بی ارزش باز برای نان
و منتظر راه قدمهای لرزان نان آور
برای طلب،یا بذر گمان نان
این وهم،لحظه لحظه زندگی ست با نگاهی زغالین
و نیشتر جستجو به دست بی نان ناتوان نان آور
نان که نباشد،نا به فکر وقدمها نیست برای جستجو
نان که رمید علاج مرگ است.
آنگاه قهر به لب و کینه آزادی و علم در دل
قامت خستگی مان در طلب نان خم
حتی قامت پرنده در قفس.
با آزمون دشوار مرگ و زندگی
در پسین گویه های خستگی اندیشه
نان،علم یا آزادی
لابد نان و دیگر هیچ.
شانه به شانه آفتاب باید راند برای طلب نان و آب شد.
بی شوق پندارنان
گزش هلاهل عقرب عذاب مدام
چشمها در برکه کاسه ها،گیج
نگاهها،پاره،خشمخواره و ناتمام
تن،خسته،خموش وگره خوار
لبان،به خشکی دروازه زنگخوار
کینه به سینه در پنهانداشتی دریغوار
بیمها نهفته در نگاه
دل ناتوان فریاد و سنگوار
دردهای کهنه به جوش
حتی دشت،خسته از تابش آفتاب
در جدال زیستن مرگ و زندگی
چون هفت خوان اسفندیار
در گره کور فرار فردا برای نان.
پاییز 1392خورشیدی- بندرعباس- خرم سعیدی