"برای ماه بانوی ایل ،ماه تابون قصه خانه ای در تاریکی "
دختر ایل
ماه بانو؛
وقتی آغوش چشمانت
بهم می خورد و آن کبوتران سفید
با بالهای آسمانی
پرواز می کنند واز جوی بی خروش و زلال
وارد دشت سبز نگاه معصومت می شوند
تا قلم مرا نوازش کنند و دعای چشم زخم ایل سفری باشند
انگار تمام خوشه های شعرم را
با خون آنان
نگاشته ام .
در این لحظه ، قلم سرشکسته می شود ومن شرمنده
آنگاه به سفره خالی دلم سر می کشم
از تنور آن سرخ می شوم -
زیرا نان خالی خلوتی در آن ندارم تا با تو قسمت کنم
چون پیش پای چشمان تو
دست نا درویشی آن را ربود
زیر پای درویشی نثار نمود و
حافظ وار تعارف کرد که :
"رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست "
وقتی چشمانم تصرف شد ،
دلم ، گردن آویز گریه هایم شد
دوشم که میان تمام خاطراتش ، بوی وعده گاه تورا دارد
تنهای تنهاست
دستانم صلیب وار
در آرزوی نسیم آمدنت دلتنگ رفتن است
برای گذر ازگذارگاه دل واپسی ها ی ایل.
بهار 89 – خرم سعیدی