سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        بعضي وقتا

        شعری از

        محمد بابایی حسکویی

        از دفتر جاودانه خواهم ماند؟ نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ شماره ثبت ۲۹۲۲۵
          بازدید : ۹۱۶   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد بابایی حسکویی

        بعضی وقتا که نگات از چشم من افتاده بود
        اما بازم اون چشات،چشم منو ربوده بود
        بعضی وقتا که دل من از دل تو رمیده بود
        اما بازم این صدات،حس منو ربوده بود
        بعضی وقتا که کویر دل من بدون آسمونی بود
        اما بازم خورشید نگاه تو قلب منو ربوده بود
        بعضی وقتا هم اگه آسمونی خودشو نشون می داد
        اما بازم دل تو کبوتر دل منو ربوده بود
        بعضی وقتا که فقط خیره به چشمات می شدم
        اما بازم خیرگی های نگاهِ تو منو ربوده بود
        بعضی وقتا یادمه صدای من مثل صدای تو نبود
        اما بازم یه چیزی شبیه صدای تو عشق منو ربوده بود
        بعضی وقتا که سادگی هایه به ظاهر ابلحانه ات
        هوش و عقل رو از سرم ربوده بود!
        بعضی وقتا که واسه دور و هم بودنمون
        آسمونت حتی از کویر لوت ربوده بود
        جایه آهنای زیر سقف بالای سرم
        جایه اون خوشی هایی که دیده بود
        جایه خریدهای شب عید و تو سفر
        هر چی که بد بوده بود خریده بود
        حتی ازدحام کوچه قلب تو هم
        یه بهونه شد که قلب من نذاشته بود...
        واسه عشق دیگری پر بزنه
        حتی باور می کنی از همه دنیا زده بود؟!
        جایی که پرنده ها تو حیاط خونتون لونه زدند
        مثله جاییه که عشق منو تو از اونجا پر کشیده بود
        مثله مرواریدایی که دور گردنت برق می زنند
        تا به حال حتی صدف ندیده بود
        خوش به حال من اگه مال منی
        شاید اینجوری بشه دست اونا بریده بود
         آخرین نامه ای که از نگاه تو رسیده بود
        شاید این نامه به دستشون رسیده بود
        خودشون من و تو رو کنار هم نشوندنو
        مثله اینکه این قرارو خود اون گذاشته بود
        با اینکه واسشون ارزش خاصی قائلم
        اما بازم بهشون گفته بودم چه کسی برنده بود
        حالا که فکر می کنم به اون روزا
        بعضی وقتا که تو چشمات پر از اشک وگریه بود
        خوشحالم که پیشمی کنار من
        تمومه این نفرت رو خودش از دل من ربوده بود
         
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0