سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        کوچه...در جواب شعر کوچه ی فریدون مشیری

        شعری از

        علی دهقان

        از دفتر نگاه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ ۱۹:۲۶ شماره ثبت ۲۸۸۹۹
          بازدید : ۱۳۲۱۷   |    نظرات : ۴۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی دهقان

        صدای ارسالی شاعر:
        یادم آمد که شبی
        در پناهِ غمِ تنهاییِ عشق
        غرق و لبریزِ من از جام وجودت..
        خیره در چشم همه رهگذران
        گفتی از کوچه گذشتی و به مهتاب چه گفتی...

        و چنان عاشق دیوانه ی من
        از نهانخانه ی معبودِ نگاهم
        قطره ای اشک به ابیانه ی صد خاطره بستی و......کمی بعد شکستی...
        یادت آمد که در ان لحظه ی شاد
        خوشه ی ماه فروریخته در شانه ی مهتاب
        گفتی از محو تماشای نگاهم
        خنده و همهمه در چشم سیاهم
        گفتی از مستی آوایِ شباهنگ
        تنگدلی های منِ خسته ی دلسنگ...
        گفتی از گم شدنت در غمِ آن روز
        شکوه های من و تو در لب آن رود..
        یادم آید که تو گفتی...
        حذر از عشق ندانم...
        سفر از پیش از تو هرگز نتوانم...
        برهانم
        برهانم که در این دام نمانم
        همه را گفتی وافسوس که در اخر شعر
        تو نگفتی
        که تو از عشق چه دانی
        تو نگفتی که چرا؟
        وقت میعاد شتابان سرانگشتِ نگاه
        نه نگاهت به نگاهم نگران بود
        و نه در آینه ی معبد خوش طینتِ عشق،
        برگی آشفته ی بیداد خزان بود...
        در عجب ماند دلم
        که چرا شاخه ی مهتاب نگفت

        اشکِ دلتنگیِ من
        خاک از این رازِ پر آواز نشست
        در همان لحظه ی سرد
        که تو از شامگهِ کوچه ی دیدار گذشتی
        من تنهای چروکیده تر از عمر زمین را
        پشتِ تنهایی خود باز شکستی...
        با توام مقصد دیوانه ی هر روز علی
        ماه بر چشم تو خندید ولی
        پیش از ان لحظه که در غفلت من شعر شوی
        تو نبودی و ندیدی
        من دلداده به صد بار از آن کوچه گذشتم........ که تو رفتی

        مرغ شب بود و مرا لرزش دردانه ی اشک
        همه جا نعره ی درد
        همه در هجرت تو
        خیره چون چشم شدند
        و به شمشیر زبان زخم زدند
        و من اما...
        نگسستم...نبریدم
        و به فریاد نگفتم
        بی تو مهتاب شبی....
        با چه حالی!!
        من از آن کوچه گذشتم....
        همه دیدند که من
        بی تو و لمسِ تو از کوچه به صد بار گذشتم...
        ......نگسستم

        و تواینبار به یک بار گذشتی .......
        و به صد بار............. گسستی
        ................
        ...............
        امیدوارم اهالی ادب و شعر جسارت من و به ساحت مقدس این شعر ببخشند
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0