سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      رابعه
      ارسال شده توسط

      فرحناز راسخ

      در تاریخ : يکشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۲۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۹۷ | نظرات : ۲۱

      نقل است که وقتي رابعه را بر خانه حسن گذرافتاد ، حسن سر به دريچه برون کرده بود و مي گريست . آب چشم حسن بر جامه رابعه افتاد. گفت : اي استاد ! اين گريستن از رعونات نفس است . آب چشم خويش نگه دار تا در اندرون تو دريايي شود .چندانکه در آن دريا دل را بجويي بازنيابي الا عند ملک مقتدر. حسن را اين سخن سخت آمد اما تن نزد تا يک روز که به رابعه رسيد سجاده بر آب افگند و گفت اي رابعه ! بيا تا اينجا دو رکعت نماز کنيم . رابعه گفت : اي حسن ! تو خود را در بازار دنيا آخرتيان را عرضه بدار.چنان بايد که ابناءجنس تو از آن عاجز باشند . پس رابعه سجاده در هوا انداخت و بر آنجا پريد و گفت :اي حسن ! بدانجا آي تا مردمان ما را نبينند . حسن را آن مقام نبود . رابعه خواست تا دل او بدست آورد گفت :اي حسن ! آنچه تو کردي جمله ماهيان بکنند و آنچه من کردم مگسي بکند . بايد که از اين دوحالت به کار مشغول شد .
       *          *          *
      نقل است که رابعه وقتی يکی را ديد که عصابه ای بر سر بسته بود . گفت : چرا عصابه بسته ای؟ گفت : سرم درد می کند . گفت: تو راچند سال است؟ گفت: سی سال است. گفت: بيشتر عمر در درد و غم بوده ای؟ گفت :نه . گفت: سی سال تنت درست داشت، هرگز عصابه شکر برنبستی. به يک شب که درد سرت داد عصابه شکايت درمی بندی؟
      *          *          *
      نقل است که وقتی خادمه رابعه پيازی می کرد که روزها بود تا طعام نساخته بودند . به پياز حاجت بود . خادمه گفت :از همسايه بخواهم . رابعه گفت :چهل سال است تا من با حق تعالی عهد دارم که از غير او هيچ نخواهم . گو پياز مباش. در حال مرغی از هوا درآمد ، پيازی پوست کنده در تابه انداخت . گفت :از مکر ايمن نيم . ترک پياز کرد و نان تهی بخورد.
      *          *          *
      رابعه عدويه مي‌گويد: در روز قيامت بر در جهنم مي‌ايستم و مي‌گويم هر كسي را كه مي‌خواهيد به جهنم وارد كنيد، گناهش را بر دوش من بگذاريد و او را رها كنيد و من حاضرم براي گناهان همه عذاب بكشم، هر چند به لحاظ متافيزيكي و اعتقادات ديني به شوخي شبيه باشد، اما پشت اين بيان اين انديشه است كه من از رنج كشيدن همه انسان‌ها، احساس رنج مي‌كنم. چرا كه همه انسان‌ها را دوست مي‌دارم و حاضرم به جاي همه آنها، عذاب جهنم را تحمل كنم. پس همه تلاش يك انسان معنوي در مقابل انسان‌هاي ديگر، كاهش درد و رنج آنهاست.
      روزي كه عاشق شد جامه‌اي ژنده بر تن كردو گفت: اين لباس عروسي من است. من عروس خداوندم
      چند كلام از عارفه عاشق رابعه عدويه - رض -
      = همچنانکه گناهانتان را پنهان مي کنيد نيکويي هايتان را پنهان کنيد.
      = من خدا را به شوق بهشت و خوف جهنم نمي پرستم بلكه از كمال عشق به آن حضرت و براي اداي شرايط عبوديت عبادت مي كنم .
      = الهي ما را از دنيا هر چه قسمت كرده اي به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت كرده اي به دوستان خود ده كه مرا تو بسي
      = بار خدايا اگر مرا فرداي قيامت به دوزخ فرستي سريّ آشكار كنم كه دوزخ از من به هــــــزار راه بگريزد

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۳۴۶ در تاریخ يکشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۲۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0