شعرناب

آیا نحوه نگارش ارکان عروضی بهترین روش مکتوب کردن است؟

باسلام خدمت همه دوستان ،
روزی که می خواستم سوالاتم را بنویسم مشکوک بودم که آیا باید درقالب مقاله بنویسم و یا بصورت سوال عمومی و آیا اصولا روشی و یا جایگاهی برای طرح چنین سوالی در نقطه ای از این سایت وجود دارد یا خیر ؟
مدت زیادی است که هر وقت می خواهمدست به قلم ببرم وچیزی را در قالب موزون و یا اثری که به واژه شعر یا ترانه نزدیک است بنویسم همیشه مورد این چالش قرار می گیرم که آیا کاری که می کنم درست است یا خیر .... صورت ظاهری آنچه می نویسم لاجرم با این سوال اولیه از سوی هر خواننده شاعر پیشه ای که سوادی در علم شعر دارد مواجه خواهد شد که :
قالب شعری شما چیست ؟ وزن و قافیه آن درست است ؟ قابلیت تطبیق آن با قالب های عروض و ارکان متداول در شعر فارسی چقدر است ؟و در مراحل بعدی به بحث ضعف تالیف ، واژه آرایی ، ترکیب بندی های شاعرانه ، روح شعر ، ارتباط افقی و عمودی شعر ، نحوه بسط و گسترش ایده و ..... موارد دیگر می رسد.... اما بقولی رخ کار یا آنچه که در اولین بازخورد با شعر بنده با آن مواجه خواهم بود نوعی تطابق سنجی آن با الگوهای قدما در زمینه قالب های عروضی می باشد .
البته مطالعه این وجه از کار شاید آسان ترین بخش قضیه باشد چون علی الظاهر خیلی از تعاریف و تقسیم بندی های بحث عروض و ارکان خصوصا در زمینه شعر کلاسیکدارای طبقه بندی منظم و تعریف شده صریحی می باشد که در قالب یک کتاب صد برگی می گنجد بعد بحث اختیارات شاعری مطرح می شود و .... .
اما آنچه که شعر را یک شعر یگانه و دارای احساس شاعرانگی و غیره می نماید از این چارچوب فراتر و به نوعی به کیفیت و قریحهنزدیک می شود که در تعریف و سنجش آن خط کش دقیقی وجود ندارد و تاثیر گذاری یک شعر در وجود مخاطبین و بحث های زیبا شناسانه ای که از نسلی به نسل دیگر و یا از حتی جغرافیای زندگی یک منطقه به منطقه دیگر دستخوش تغییر می شود است که شاخصه و به عبارتی محک کار خواهد شد .
من به بخش دوم فعلا کاری ندارم اما آنچه در همان صد صفحه اول علم عروض مطرح می شود و عموما ریشه و خواستگاه عربی دارد و عمدتا دارای اسامی عربی نیز می باشد در دیدگاه من تعاریفی است که بخش زیادی از آن به علمی به نام فرم برمی گردد . این علم در هنرهای مختلف بشری شامل ادبیات ، موسیقی ، سینما ، تیاتر با کمی بالاو پایین شباهت های بسیاری دارد . یعنی تعریف قالب هایی که موضوع هنری در داخل آنها بسط و گسترش پیدا می کند . گاه در مورد موتیف یا کوچکترین المان صحبت می کند و در ادامه در خصوص نحوه پی گیری این قطعات ، تکرار آنها و شکلهایی که در مسیر شعر دچار بسط و گسترش و بعضا جرح و تعدیل (مثلا زحافات)می شوند صحبت می کند . در بخش هایی نام فراز می گیرد ، شکلهای سوال و پاسخ ، تنش و رهایی و یا دیالوگ بخود می گیرد و در نهایت باید در قالب مجموعه این چینش ها ، هدف نهایی که ارایه مقصود و هدف بیانی هنرمندانه است ارایه شده و به سمع و نظر مخاطب برسد . بگذریم که حتی پس از جدا شدن اثر از هنرمند نیز هنوز کار شکل گیری هنر بخاطر اثرات متنوعی که در روح و جان انسان های مختلف بطرق مختلف بازتاب می یابد به روش های مختلف به سرانجام و اثر گذاری می رسد .
فرم هایی که در شعر با آن مواجه هستیم در بخشی به نوع غزل و قصیده و مثنوی و غیره تقسیم بندی می شوند و آنجا که قطعات و یا ریز موتیف ها مورد بررسی قرار می گیرند اسم هایی مثل افاعیل و ارکان عروضی به خود می گیرند . اینکه این ریز موتیف ها چگونه پشت هم ردیف می شوند ، تکرار می شوند ، بسط می یابند ، بلند و کوتاه می شوند و یا در بخش هایی تغییراتی در قالب اختیارات شاعری می یابند ما را به اوزان عروضی می رساند که برای نام گذاری و کتابت آنها از زمانی در گذشته ای ،که نمی دانم چه زمان مرسوم شده است ، اسامی مانند آنچه فعولن فعولن فعولن فعل را متقارب مثمنمحذوف می نامد به خود می گیرد .
حالا چرا در طول این همه سال شعرای ما بجای آن نیامده اند مثلا بگویند هشت بخشی ای که از دو بخش 4 تایی تشکیل شده و بخش چهارمش یک بخش کوتاه شده دارد و یا اینکه تتن تن تتن تن تتن تن تتن و یا اصلا بیایند همان شکل های مشهور ل ـ ـ ل ـ ـ ل ـ ـ ل ـ را بنویسند و اسامی مانوس تر با فرهنگ و دستور زبان و گویش فعلی فارسی رابرایش بگذارند بکنار چون با این راه هم بخش هایی هنوز دچار صعوبت و مشکل بود . زیرا کیفیت کشیدگی هجا ها به سه تقسیم بندی کوتاه و بلند و کشیده ، کیفیت نسبی ای است که چه مقدار کشیده را مشخص نمی کند و در بخش هایی که در بحر های معرفی شده مکثی در بیان شعر نیاز است مقدار مکث را در نوشتار مشخص نمی کند . از لحاظ فرم و بسط و گسترش و نحوه برخورد با موسیقی شعر کلا تمام این کیفیت هایی که به نظرم روش نوشتاری با تمام مشقت های آن دارا می باشد نوعی تجدید نظر و یا اضافه کردن علایمی که بتواند این کیفیت ها را نمایش دهد خصوصا جایی که شعر از محل موضوعیت خود بعنوان یک ژانر مستقل به مرحله ترانه یعنی جایی که هماهنگی شعر (حالا در ژانر همراهی با موسیقی اسمش را ترانه بگذارید ) می رسد این عدم وجود علایم کافی برای ترسیم کیفیت بیان و ادا کردن کلمه در هماهنگی با موسیقی بسیار خودش را نشان می دهد .
در مملکتی زندگی می کنیم که بخش مهمی از فرهنگ مکتوب ما در سیطره کلام و علوم کلامی بوده است و قطعا جایگاه شاعران و قدمای این مضمون خصوصا در زمینه کلاسیک چنان رفیع و بلند و باعث مباهات است که این نقص نگارشی که در دوره کاری آن بزرگواران خللی نبوده است و صدها سال ادبیات مکتوب و اشعار فاخر کلاسیک با همین روش نگارش شده است مطرح کردن این موضوع محلی از اعراب پیدا نکرده است . اینکه این بزرگواران در زمان تشکیل این علوم و با وجود احاطه ایشان به زبان عربی آن را امری عادی و سبک می پنداشته اند آیا باید باعث آن باشد که اگر کاری در جهت ارتقای آن و یا تصحیح آن به روش های آسان تر بتوان انجام داد ، نباید به آن حتی فکر کرد؟
به گستره ی هزاران سال نغمه ها و ترانه هایی در ایران زمین مانند دیگر نقاط دنیا وجود داشته است . بسیاری از این نغمه ها در مرور سالها و در نبود وسایل ضبط و یا خط نگارش از بین رفته اند و یا در انتقال سینه به سینه آنها بخش هایی با تغییراتی باقی مانده اند که از میزان این تغییرات و دخل و تصرف ها هیچ اطلاع موثقی در دست نیست . از نخستین ساز بشری نزدیک به 50هزار سال می گذرد و این تقریبا محرز است که موسیقی ابتدا با آوازهای بشری شروع گردیده است بنابر این در ابتدا نیز با کلام همراه بوده است اما اینکه بشر برای نوشتن مکنونات خود ابتدا روشی برای کتابت سخن اختراع کرد مانع از این نشد که برای نوشتن موسیقی کاری نکند . نشانه هایی از تلاش هایی برای نوشتن موسیقی از 1400 سال قبل از میلاد در بابل کشف شده است که نشانگر تلاش های اولیه برای نوشتن آنچه که خوانندگان و نوازندگان اجرا می کرده اند می باشد . در طول قرون این روش ها ارتقا پیدا کردند تا اینکه در قرن هفدهم اولین خط الرسم های دقیق موسیقی مشخص و مورد استفاده قرار گرفت و در قرون بعدی رفته رفته به روش های فعلی ارتقا پیدا کرده و حتی اکنون نیز در حال ارتقا و تبیین روش هایی برای خواسته های موسیقی مدرن بشر می باشد . مطلب یاد شده نشان می دهد که معادل زمانی آن یعنی قرن یازدهم شمسیدر اروپا رسم الخطی برای موسیقی وجود داشته است و این در حالی است که تا همین صد سال پیش با آنکه موسیقی در کشور ما وجود داشته و سینه به سینه تدریس و اشاعه داشته است مع الوصف بزرگان موسیقی این مملکت از رسم الخط جاری در اروپا آنطور که باید اطلاعی نداشته اند. در ابتدای ورود خط نت به دایره معلومات ایرانیان که در اثر هم نشینی موزیسین های ایرانی با افراد اروپایی اتفاق افتاد بسیاری از موزیسین های ایرانی در مقابل این پدیده مقاومت کرده و آن را برای موسیقی ایرانی کاری عبث و بی فایده تلقی کردند که نمی تواند کیفیت موسیقی ایرانی را ثبت و ضبط کند . تاریخ و گذشت زمان نشان داد که دستاورد های این روش به مراتب بیش از دوری جستن از آن بوده است . امثال کلنل وزیری ، خالقی ، صبا ، معروفی و در دوران نزدیک تر آقایان حنانه ، دهلوی و فخرالدینی و پژمان نشان دادند که جه موسیقی فاخری را می توان با استفاده از امکانات سازهای ایرانی ، ارتقا انها و هماهنگی لازم به وسیله خط نت انجام داد . امروز کمتر موزیسین موسیقی ملی و سنتی ما هست که در آموزشگاهی دوردست نیز با این خط آشنایی نداشته باشد . آنچه که خط موسیقی برای ما به ارمغان می آورد رفع همان کاستی هایی است که در خط نوشتاری فعلی برای خصوصا مکث ها و هماهنگی با موسیقی برای مکتوب کردن ترانه وجود دارد . اکثر ترانه سراهای ما برای نوشتن ترانه ای همراه با موسیقی ، به معر یا وزنی که آهنگساز برای شاعر مشخص می کند و یا برداشت حسی از روی شنیدن موسیقی توسل می جویند و یا در بسیاری از موارد این آهنگسازان هستند که برای ترانه ای نوشته شده موسیقی تدوین می کنند . بنابر این آنچه در پی آن هستم این است ابتدا این سوال را مطرح کنم که آیا برداشت من از نقص برای نوشتن تمام مشخصات شعر که بیان کننده تمام پارامترهای لازم برای کتابت موسیقی شعر است درست است ؟ آیا روش مناسب تری برای نوشتار آنچه قالب فرمی شعر است وجود ندارد و یا نمی تواند وجود داشته باشد ؟
در اینجا و در صحبت هایی که دوستان متفاوتی مطرح کرده اند گاه به این موضوع بر می خورم که کسانی به محدودیت های وارد شده به روش فعلی برخورد می کنند و گذشتن از آن محدودیت را به نوعی نو آوری تلقی می کنند در حالی که شاید سوال در این جا باید مطرح شود که آیا روش های کتابت وزن و بسترها و قالب های فرمی آن، جای بهتر و ساده شدن ندارند؟ در این صورت شاید بتوان قالب بزرگ تری برای کرانه وسیع شعر و ترانه مطرح کرد که پاسخگوی تمام نیازهای مطرح شده باشد بدون آنکه آنچه تاکنون بدست آورده ایم را بخواهیم از یاد ببریم و یا زیر سوال ببریم .
درقدیم ها مرسوم بود وقتی کسی به قدرت و زور بازوی خود در محله غره می شد اولین کاری که می کرد مرشد و بزرگ و قلدر منطقه را به مبارزه می طلبید تا با زدن پشت او به خاک ، زور بازو و نشان دار شدن خودش را مطرح کند . در تاریخ اسطوره ای ایران هم در شاهنامه بارها دیده ایم که شاهان و ولیعهدان برای اثبات قدرت و اقتدار خود به مبارزه با رستم اعزام می شدند و البته رستم نیز که متکی به نیروی الهی و پشتیبانی مشیت الهی و البته پر سیمرغ بود هر بار از مهلکه سربلند بیرون می آمد . اینجا جا دارد که بحث را به سرانجام رسانم که موضوع این مباحث به خاک مالیدن روش های گذشته نیست که البته فکر خامی است اما فکر می کنم در جایی می توان از زبان موسیقی برای پوشش ضعف هایی که دامن گیر خصوصا بحث ترانه سرایی در ایران است استفاده نمود و روش حاصله می تواند به بحث شعر و ارتباط صحیح شعر و موسیقی نیز منتهی شود .
امید دارم در ماه های آینده بتوانم به یاری دوستانی که در این سایت دارم دانش خود را در زمینه عروض و وزن و ارکان عروضی و البته اوزان به جایی برسانم که بتوانم با زبانی مشترک در مبحث شعر صحبت کنم . تا آن روز از دوستانی که این متن را می خوانند درخواست دارم پیش داوری نفرمایند و پشت حقیر را خاک مالی نکنند . احیانا اگر در منطق گفتار و عرایض بنده مطلبی مشاهده می کنند که بقولی اظهر من الشمس است و راهکارهایی در شعر برای آن پیش بینی شده و بنده ره به خطا می روم لطفا اصلاح نمایند و این مطلب را سوالی فرض بفرمایند که شخصی در طلب علم از محضر دوستان عالم تر مطرح نموده است . چون جایگاهی برای مطرح کردن این سوال نبود لاجرم بنده از بخش مقاله در این جا استفاده کردم که اگر مدیر محترم سایت صلاح دانستند در هر کجا که مناسب تراست مطرح شود . باتشکر از همگی .-ویرایش 1 -11/06/1402


0