نامه ای به آلماآلمای عزیزم... تو کورسوی نور در جهانِ تاریک من بودی. همانطور که من گلِ رزِ رونده و عطری تو بودم..! اگر روزی دوباره دیدارمان تازه شود؛ به تو خواهم گفت: «مرا ببخش آلما،تمام انتظاراتی که از من داشتی اما عمرت وفا نکرد که به همهی آنها برسی. به یاد داشته باش تو همیشه بهترینِ من در قلب و جانم باقی میمانی. اکنون که به رسم تقدیر و جبر روزگار از تو فرسنگها دورم میخواهم زندگی جدید و خوبی را شروع کنم.» راستی، آیا تو دعاگویم خواهی بود آلما.. باور دارم روحِ تو مرا شبها به هنگام گریستن می بیند. یادت باشد من هنوز در همان خانه ی مملو از خاطرات تلخ و شیرین ، منتظرت مانده ام آلمای عزیزم. کاش گاهی به رویاهایم سر بزنی و مترجمی باشی برای دل دردمندم. منتظرت می مانم ، منتظرم بمان آلمای عزیزم. «برای او که آلما صدایش میکنند» بهزاد غدیری ، شاعر و نویسنده کاشانی
|