شعرناب

بابام کو

بابام کو؟
چپ میرفت میپرسید بابام کو؟
راست میرفت میگفت بابام کو؟
همه نوع جواب شنیده بود
شیراز
بیمارستان
سرکار
بیرون
مغازه
و....
بابام کو؟
مادر با دستپاچگی، دستان ظریف دخترش را محکم گرفت،
کلافه شده بود.
بیا بریم باباتو ببینی
دخترخندید.ذوق کرد.بالا وپایین پرید،
ازدیوار بلندی گذشتند.
مادربالحن اندوهی گفت: بیااینم بابات.
دختر پدرش روبوسید نوازش کرد.
...
-بریم دیگه سرده
بازدختر پدرش روبوسید
....
ازقبرستان که کمی دور شدند.
دختر بازپرسید بابام کو؟.
(بهیاد ستیا واولین دیدار باپدرش)


0